جدایی
سرگرمی و تفریح و بازی و دانلود و آموزش

آخرین شب گرم رفتن دیدیمش

لحظه های واپسین دیدار بود

او به رفتن بود و من در اضطراب

دیده ام گریان دلم بیمار بود

گفتمش از گریه لبریزم مرو

گفت جانا ناگزیرم ناگزیر

گفتم او را لحظه ای دیگر بمان

گفت می خواهم ولی دیرست دیر

در نگاهش خیره ماندم بی امید

سر نهادم غمزده بر دوش او

بو سه های گریه آلودم نشست

بر رخ و بر لاله های گوش او

ناگهان آهی کشید و گفت وای

زندگی زیباست گاهی گاه زشت

گریه را بس کن مرا آتش مزن

ناگزیریم از قبول سر نوشت

شعله زد در من چو دیدم موج اشک

برق زد در مستی چشمان او

اشک بی طاقت در ؟آن هنگامه ریخت

قطره قطره از سر مژگان او

از سخن ماندیم و با رمز نگاه

گفت میدان جدایی زود بود

با نگاه آخرینش بین ما

هایهای گریهی بدرود بود
 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:جدایی , وداع,
ارسال توسط اسماعیل عربی
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
بهداشت و سلامت
امکانات جانبی

پیج رنک