اس ام اس وفات حضرت محمد(ص)
اس ام اس های رحلت رسول اکرم(ص)
رحلت پیامبر اعظم، معراج وصال اوست با حضرت دوست. رحلت جانسوزش را به عاشقان رسالتش تسلیت می گوییم.
به ادامه مطلب بروید .. .
زل میزنم به اینهمه یلدای ناتمام
حل میشوم تمام تو را توی هیچکس
حافظ دوباره گفته نمی آیی بی دلیل
بغضی شکسته تر شده حالا نفس … نفس…
به ادامه مطلب بروید ...
وقتی که نوجوان بودم، یک شب با پدرم در صف خرید بلیط سیرک ایستاده بودیم.
جلوی ما یک خانواده پرجمعیت ایستاده بودند. به نظر می رسید وضع مالی خوبی نداشته باشند .
شش بچه مودب که همگی زیر دوازده سال داشتند و لباس هایی کهنه در عین حال تمیـز پوشیده بودنـد.
دوتا دوتا پشت پدر و مادرشان، دست همدیگر را گرفته بودند و با هیجان زیادی در مورد برنامه ها و شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند، صحبت می کردند.
مادر نیز بازوی شوهرش را گرفته بود و با عشق به او لبخند می زد.
وقتی به باجه بلیط فروشی رسیدند، متصدی باجه از پدر خانواده پرسید: چند عدد بلیط می خواهید؟
پدر خانواده جواب داد: لطفاً شش بلیط برای بچه ها و دو بلیط برای بزرگسالان.
متصدی باجه، قیمت بلیط ها را اعلام کرد . پدر به باجه نزدیکتر شد و به آرامی از فروشنده بلیط پرسید: ببخشید، گفتید چه قدر؟!
متصدی باجه دوباره قیمت بلیط ها را تکرار کرد. ناگهان رنگ صورت مرد تغییر کرد و نگاهی به همسرش انداخت . بچه ها هنوز متوجه موضوع نشده بودند و همچنان سرگرم صحبت در باره برنامه های سیرک بودند .
معلوم بود که مرد پول کافی نداشت. و نمیدانست چه بکند و به بچه هایی که با آن علاقه پشت او ایستاده بودند چه بگوید .
ناگهان پدرم دست در جیبش برد و یک اسکناس بیست دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت. سپس خم شد و پول را از زمین برداشت، به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاد!
مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که اشک از چشمانش سرازیر می شد، گفت: متشکرم آقا.
مرد شریفی بود ولی درآن لحظه برای اینکه پیش بچه ها شرمنده نشود، کمک پدرم را قبول کرد…
بعد از این که بچه ها به همراه پدر و مادرشان داخل سیرک شدند، من و پدرم آهسته از صف خارج شدیم و به طرف خانه برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم و آن زیباترین سیرکی بود که به عمرم نرفته بودم .
ثروتمند زندگی کنیم به جای آنکه ثروتمند بمیریم….
روزگارت بر مراد / روزهایت شاد شاد / آسمانت بی غبار
سهم چشمانت بهار / قلبت از هر غصه دور / بزم عشقت پر سرور
بخت و تقدیرت قشنگ / عمر شیرینت بلند / سرنوشتت تابناک
جسم و روحت پاک پاک
دیدگانت از همیشه شادتر / شهر قلبت زنده و آبادتر
غصه هایت دم به دم ای مهربان / در گذرگاه زمان بر بادتر
به یادت آرزو کردم که چشمانت اگر تر شد / به شوق آرزو باشد نه تکرار غم دیروز
بزرگترین آرزوی من کوچک ترین نگاه توست
بزرگترین غم من آخرین نگاه توست .
با تو بودن ، با تو موندن ، با تو رفتن آرزومه !
هر جا باشی ، هر جا باشم ، دیدن تو آرزومه !
آرزویم این است :
نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز و به اندازه هر روز تو عاشق باشی
عاشق آنکه تو را می خواهد و به لبخند تو از خویش رها می گردد
و تو را دوست بدارد به همان اندازه . . .
یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست / یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست
در خلوتی چنان که نگنجد کسی در آن / یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست
گفت : فرق رویا با آرزو چیست ؟
گفتم : آرزو یک حقیقت نزدیک است ولی رویا یک آرزوی شیرین دست نیافتنی !
گفت من رویا هستم یا آرزو ؟
گفتم رویایی که به حقیقت پیوستن آن یک آرزوی شیرین است !
بزرگترین آرزویم این بود که کوچک ترین آرزوی تو باشم . . .
برایت آرزو می کنم آرزوی کسی باشی که آرزویش را داری . . .
مشکلات به سبکی هوا / عشق به عمق اقیانوس
دوستی به محکمی الماس / موفقیت به درخشانی طلا
اینها آرزوهای من برای توست . . .
خواهم که قلب گرمت ، آماج غم نگردد / باغ دلت الهی ، دشت ستم نگردد
اشک ندامت ای جان ، از چشم تو نبارد / دنیای آرزویت ، مرداب غم نگردد
وقتی لبخند به دنبال جایی برای نشستن میگردد ، با تمام وجودم آرزو میکنم لبهایت در آن نزدیکی باشد !
آرزو می کنم هیچ راه نجاتی نداشته باشی وقتی غرق خوشبختی هستی . . .
بسیاری از ما قهوه را به دلیل طعم و عطر خوشی که دارد دوست داریم و معمولا آن را به عنوان یک نوشیدنی خوش طعم عصرگاهی در کنار عزیزانمان تجربه میکنیم اما شاید گروه اندکی از ما با خواص و کاربردهای این نوشیدنی خوش طعم و دانههای خوش عطر آن در زندگی روزمره آشنا باشیم.
1. برای دور کردن مورچهها از آپارتمان یا حیاط خانهتان نیز از قهوه استفاده کنید؛ برای این کار کافی است مقداری پودر قهوه را مقابل خانه آنها بریزید. به این ترتیب آنها را از خانه خود فراری میدهید.
2. اگر یخچال شما مدتی است بوی مواد غذایی مختلف را به خود گرفته بهترین راه آن است که یک کیسه پارچهای پر از قهوه را درون طبقات یخچال قرار دهید تا تمام بوها را به خود جذب کند.
3. اگر در خانه گلدانی دارید که کود موجود در خاک آن موجب بدبویی اتاقتان میشود میتوانید مقداری قهوه روی خاک گلدان بریزید و به این ترتیب از ایجاد بوی نامطبوع در خانه پیشگیری کنید.
4. بعد از پاک کردن ماهی یا پوست کندن پیاز بهترین راه برای از بین بردن بوی بد دستها این است که دستهایتان را با پودر قهوه خوب آغشته کنید و بعد آن را بشویید.
5. در صورتی که گربهها زیاد به باغچه خانهتان میآیند و فضولات خود را در آنجا خاک میکنند، با ریختن قهوه درون باغچه میتوانید آنها را از این محل دور کنید. زیرا گربهها از بو کردن قهوه گریزانند.
6. اگر تصمیم دارید یک جاسوزنی پارچهای در منزل تهیه کنید، بهتر است درون آن را با دانههای قهوه پرکنید. چراکه قهوه موجب حفظ قابلیت سوزن و مانع از زنگ زدن آن میشود.
7. با پرکردن دانه های قهوه در گلدان یا لیوان بلوری که در آن لوازمالتحریر خود را قرار میدهید، میتوانید هم فضای میز کارتان را زیبا کنید و هم موجب خوشبو شدن فضای خانه و اتاقتان شوید.
8.اگر روی مبلمانتان خراش و زدگی ایجاد شده میتوانید با کمک خمیری که از مخلوط آب و قهوه تهیه میکنید این خراشیدگی را از بین ببرید. کافی است خمیر را روی خراشیدگی مبل بکشید و به این ترتیب آسیب سطحی وارد آمده به مبلمانتان را ترمیم کنید.
پیامک های ویژه شب یلدا
یلدا را به نور قرنها قدمت جاری نگه داریم
شب یلدا، این شب زایش مهر و میترا، شب پیدایش نور و روشنائی
بر تو ای ایران و ای ایرانی تبار مبارک باد
به ادامه مطلب بروید....
با به اشتراک گذاشتن این داستان شاید بتوانید زندگی زناشویی خیلیها را نجات دهید!
وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده میکرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب میدیدم.
یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او میگفتم که در ذهنم چه میگذرد. من طلاق میخواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمیرسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟
از جواب دادن به سوالش سر باز زدم. این باعث شد عصبانی شود. ظرف غذایش را به کناری پرت کرد و سرم داد کشید، تو مرد نیستی! آن شب، دیگر اصلاً با هم حرف نزدیم. او گریه میکرد. میدانم دوست داشت بداند که چه بر سر زندگیاش آمده است. اما واقعاً نمیتوانستم جواب قانعکنندهای به او بدهم. من دیگر دوستش نداشتم، فقط دلم برایش میسوخت.
با یک احساس گناه و عذاب وجدان عمیق، برگه طلاق را آماده کردم که در آن قید شده بود میتواند خانه، ماشین، و 30% از سهم کارخانهام را بردارد. نگاهی به برگهها انداخت و آن را ریز ریز پاره کرد. زنی که 10 سال زندگیش را با من گذرانده بود برایم به غریبهای تبدیل شده بود. از اینکه وقت و انرژیش را برای من به هدر داده بود متاسف بودم اما واقعاً نمیتوانستم به آن زندگی برگردم چون عاشق یک نفر دیگر شده بودم. آخر بلند بلند جلوی من گریه سر داد و این دقیقاً همان چیزی بود که انتظار داشتم ببینم. برای من گریه او نوعی رهایی بود. فکر طلاق که هفتهها بود ذهن من را به خود مشغول کرده بود، الان محکمتر و واضحتر شده بود.
روز بعد خیلی دیر به خانه برگشتم و دیدم که پشت میز نشسته و چیزی مینویسد. شام نخورده بودم اما مستقیم رفتم بخوابم و خیلی زود خوابم برد چون واقعاً بعد از گذراندن یک روز لذت بخش با معشوقه جدیدم خسته بودم. وقتی بیدار شدم، هنوز پشت میز مشغول نوشتن بود. توجهی نکردم و دوباره به خواب رفتم.
صبح روز بعد او شرایط طلاق خود را نوشته بود: هیچ چیزی از من نمیخواست و فقط یک ماه فرصت قبل از طلاق خواسته بود. او درخواست کرده بود که در آن یک ماه هر دوی ما تلاش کنیم یک زندگی نرمال داشته باشیم. دلایل او ساده بود: وقت امتحانات پسرمان بود و او نمیخواست که فکر او بخاطر مشکلات ما مغشوش شود.
برای من قابل قبول بود. اما یک چیز دیگر هم خواسته بود. او از من خواسته بود زمانی که او را در روز عروسی وارد اتاقمان کردم به یاد آورم. از من خواسته بود که در آن یک ماه هر روز او را بغل کرده و از اتاقمان به سمت در ورودی ببرم. فکر میکردم که دیوانه شده است. اما برای اینکه روزهای آخر با هم بودنمان قابلتحملتر باشد، درخواست عجیبش را قبول کردم.
درمورد شرایط طلاق همسرم با معشوقهام حرف زدم. بلند بلند خندید و گفت که خیلی عجیب است. و بعد با خنده و استهزا گفت که هر حقهای هم که سوار کند باید بالاخره این طلاق را بپذیرد.
از زمانیکه طلاق را به طور علنی عنوان کرده بودم من و همسرم هیچ تماس جسمی با هم نداشتیم. وقتی روز اول او را بغل کردم تا از اتاق بیرون بیاورم هر دوی ما احساس خامی و تازهکاری داشتیم. پسرم به پشتم زد و گفت اوه بابا رو ببین مامان رو بغل کرده. اول او را از اتاق به نشیمن آورده و بعد از آنجا به سمت در ورودی بردم. حدود 10 متر او را در آغوشم داشتم. کمی ناراحت بودم. او را بیرون در خانه گذاشتم و او رفت که منتظر اتوبوس شود که به سر کار برود. من هم به تنهایی سوار ماشین شده و به سمت شرکت حرکت کردم.
در روز دوم هر دوی ما برخورد راحتتری داشتیم. به سینه من تکیه داد. میتوانستم بوی عطری که به پیراهنش زده بود را حس کنم. فهمیدم که خیلی وقت است خوب به همسرم نگاه نکردهام. فهمیدم که دیگر مثل قبل جوان نیست. چروکهای ریزی روی صورتش افتاده بود و موهایش کمی سفید شده بود. یک دقیقه با خودم فکر کردم که من برای این زن چه کار کردهام.
در روز چهارم وقتی او را بغل کرده و بلند کردم، احساس کردم حس صمیمیت بینمان برگشته است. این آن زنی بود که 10 سال زندگی خود را صرف من کرده بود. در روز پنجم و ششم فهمیدم که حس صمیمیت بینمان در حال رشد است. چیزی از این موضوع به معشوقهام نگفتم. هر چه روزها جلوتر میرفتند، بغل کردن او برایم راحتتر میشد. این تمرین روزانه قویترم کرده بود!
یک روز داشت انتخاب میکرد چه لباسی تن کند. چند پیراهن را امتحان کرد اما لباس مناسبی پیدا نکرد. آه کشید و گفت که همه لباسهایم گشاد شدهاند. یکدفعه فهمیدم که چقدر لاغر شده است، به همین خاطر بود که میتوانستم اینقدر راحتتر بلندش کنم.
یکدفعه ضربه به من وارد شد. بخاطر همه این درد و غصههاست که اینطور شده است. ناخودآگاه به سمتش رفته و سرش را لمس کردم.
همان لحظه پسرم وارد اتاق شد و گفت که بابا وقتش است که مامان را بغل کنی و بیرون بیاوری. برای او دیدن اینکه پدرش مادرش را بغل کرده و بیرون ببرد بخش مهمی از زندگیش شده بود. همسرم به پسرمان اشاره کرد که نزدیکتر شود و او را محکم در آغوش گرفت. صورتم را برگرداندم تا نگاه نکنم چون میترسیدم در این لحظه آخر نظرم را تغییر دهم. بعد او را در آغوش گرفته و بلند کردم و از اتاق خواب بیرون آورده و به سمت در بردم. دستانش را خیلی طبیعی و نرم دور گردنم انداخته بود. من هم او را محکم در آغوش داشتم. درست مثل روز عروسیمان.
اما وزن سبکتر او باعث ناراحتیم شد. در روز آخر، وقتی او را در آغوشم گرفتم به سختی میتوانستم یک قدم بردارم. پسرم به مدرسه رفته بود. محکم بغلش کردن و گفتم، واقعاً نفهمیده بودم که زندگیمان صمیمیت کم دارد. سریع سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. وقتی رسیدم حتی در ماشین را هم قفل نکردم. میترسیدم هر تاخیری نظرم را تغییر دهد. از پلهها بالا رفتم. معشوقهام که منشیام هم بود در را به رویم باز کرد و به او گفتم که متاسفم، دیگر نمیخواهم طلاق بگیرم.
او نگاهی به من انداخت، تعجب کرده بود، دستش را روی پیشانیام گذاشت و گفت تب داری؟ دستش را از روی صورتم کشیدم. گفتم متاسفم. من نمیخواهم طلاق بگیرم. زندگی زناشویی من احتمالاً به این دلیل خستهکننده شده بود که من و زنم به جزئیات زندگیمان توجهی نداشتیم نه به این دلیل که من دیگر دوستش نداشتم. حالا میفهمم دیگر باید تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روی او را در آغوش گرفته و از اتاق خوابمان بیرون بیاورم. معشوقهام احساس میکرد که تازه از خواب بیدار شده است. یک سیلی محکم به گوشم زد و بعد در را کوبید و زیر گریه زد. از پلهها پایین رفتم و سوار ماشین شدم. سر راه جلوی یک مغازه گلفروشی ایستادم و یک سبد گل برای همسرم سفارش دادم. فروشنده پرسید که دوست دارم روی کارت چه بنویسم. لبخند زدم و نوشتم، تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز صبح بغلت میکنم و از اتاق بیروم میآورمت.
شب که به خانه رسیدم، با گلها دستهایم و لبخندی روی لبهایم پلهها را تند تند بالا رفتم و وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم روی تخت افتاده و مرده است! او ماهها بود که با سرطان میجنگید و من اینقدر مشغول معشوقهام بودم که این را نفهمیده بودم. او میدانست که خیلی زود خواهد مرد و میخواست من را از واکنشهای منفی پسرمان بخاطر طلاق حفظ کند. حالا حداقل در نظر پسرمان من شوهری مهربان بودم.
جزئیات ریز زندگی مهمترین چیزها در روابط ما هستند. خانه، ماشین، داراییها و سرمایه مهم نیست. اینها فقط محیطی برای خوشبختی فراهم میآورد اما خودشان خوشبختی نمیآورند.
سعی کنید دوست همسرتان باشید و هر کاری از دستتان برمیآید برای تقویت صمیمیت بین خود انجام دهید.
اس ام اس و شعر با موضوع شب یلدا
از برگ برگ ِ دفتر من پرت می شوند
معشوق های خسته ی پایان گرفته ام
یلدای چشم های تو را گریه میکنند
موهای رنگ و بوی زمستان گرفته ام !
به ادامه مطلب بروید ...
گوته می گوید: «اگر ثروتمند نیستی مهم نیست، بسیاری از مردم ثروتمند نیستند»،
«اگر سالم نیستی، هستند افرادی که با معلولیت و بیماری زندگی می کنند»،
«اگر زیبا نیستی برخورد درست با زشتی هم وجود دارد»،
«اگر جوان نیستی، همه با چهره پیری مواجه می شوند»،
«اگر تحصیلات عالی نداری با کمی سواد هم می توان زندگی کرد»،
«اگر قدرت سیاسی و مقام نداری، مشاغل مهم متعلق به معدودی انسانهاست»،
«اما، اگر «عزت نفس نداری»، هیچ نداری
در زندگی نه هدفی دارم نه مسیری، نه منظوری و نه حتی معنایی. اما شادم و این نشان می دهد که یک جای کار ایراد دارد! چارلز شولز
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
بی سوادان قرن ۲۱ کسانی نیستند که نمی توانند بخوانند و بنویسند ، بلکه کسانی هستند که نمی توانند آموخته های کهنه را دور بریزند و دوباره بیاموزند … الوین تافلر
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
نعره هیچ شیری خانه چوبی مرا خراب نمی کند، من از سکوت موریانه ها می ترسم.
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
به شخصیت خود….. بیشتر از آبرویتان اهمیت دهید.. زیرا شخصیت شما… جوهر وجود شماست.. و آبرویتان… تصورات دیگران نسبت به شما است
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
باران که میبارد همه پرندها به دنبال سر پناهند اماعقاب برای اجتناب از خیس شدن بالاتراز ابرهاپرواز میکند این دیدگاه است که تفاوت را خلق میکند…
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
گورستان ها پر از افرادی است که روزی گمان می کردن که . . . چرخ دنیا بدون آنها نمی چرخد
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
یک شمع روشن می تواند هزاران شمع خاموش را روشن کند و ذره ای از نورش کاسته نشود …
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
مشکل فکر های بسته این است که دهانشان پیوسته باز است . . .
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
روزی برای بعضی آدم ها تنها یک خاطره خواهید بود… تلاش کنید که لااقل خاطره ای خوش باشید…
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
تنها دو گروه نمى توانند افکار خود را عوض کنند: دیوانگان تیمارستان و مردگان گورستان. “وین دایر”
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
کـــــــــــم بــاش از کم بودنت نتــــــــرس اونی که اگـه کم باشی ولــــــــت میکنه، همونه که اگه زیـــاد باشی حیفو میلت میکنه. . .
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
یک درخت هرچقدر هم که بزرگ باشد با یک دانه آغاز میشود,طولانی ترین سفرها با اولین قدم. (لائوتسه)
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
انســـــــــانهاى بــــــزرگ ،دو دل دارنــــــــد ؛دلـــــى که درد مى کشـــــــــــد و پنهـــــــــــــــان است و دلـــــــــــــــى که میخندد و آشکـــــــــــــــار است.
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
در مسابقه بین شیر و آهو، بسیاری از آهوها برنده می شوند. چون شیر برای غذا می دود و آهو برای زندگی. پس: ” هدف مهم تر از نیاز است “
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
زمانی خاطره هایتان از امیدهایتان قوی تر شدند ، روزگار افولتان در راه است . . .
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
برخی آدمها به یک دلیل از مسیر زندگی ما می گذرند به ما درسهایی بیاموزند که اگر می ماندند هرگز یاد نمی گرفتیم
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
اگر میخواهی دروغی نشنوی ، اصراری برای شنیدن حقیقت مکن . . .
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
آدم ها مثل عکس ها می مونند: زیاد بزرگشون کنی ، کیفیتشون میاد پایین!
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
کسانی که پشت سرتان حرف می زنند ، دقیقا به همانجا تعلق دارند، پشت سرتان!
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
چارلی چاپلین میگوید:پس از سالها فقر به ثروت و شهرت رسیدم و در کهنسالی اموختم با پول میشود خانه خرید ولی اشیانه نه! رختخواب خرید ولی خواب نه! /ساعت خرید ولی زمان نه! /مقام خرید ولی احترام نه/کتاب خرید ولی دانش نه! ادم میشه خرید ولی دل نه! /اما افسوس دیر فهمیدم!!!!!!
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
وقتی به یکی زیادی تو زندگیت اهمیت بدی ؛ اهمیتتو تو زندگیش از دست میدی … . به همین راحتی …
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
و رابطتون سنگ بندازین تا متوجه عمقش بشین
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
« در عجبم از زنان که از خدای به این بزرگی فقط یک شوهر می خواهند و از شوهر به این درماندگی همه دنیا را!!» شکسپیر
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
به اندازه ی باورهای هر کسی ؛ با او حرف بزن …. بیشتر که بگویی ، تو را احمق فرض خواهد کرد …!!!
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
اگر موفق شدید به کسی خیانت کنید،آن شخص را احمق فرض نکنید. بلکه بدانید او خیلی بیشتر از انچه لیاقت داشته اید به شما اعتماد کرده است..
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
چه دوستم داشته باشی و چه ازمن متنفر باشی در هر صورت بهم لطف میکنی چون اگه دوستم داشته باشی تو قلبت هستم و اگه ازم متنفر باشی تو ذهنتم (شکسپیر)
در زندگی نه هدفی دارم نه مسیری، نه منظوری و نه حتی معنایی. اما شادم و این نشان می دهد که یک جای کار ایراد دارد! چارلز شولز
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
بی سوادان قرن ۲۱ کسانی نیستند که نمی توانند بخوانند و بنویسند ، بلکه کسانی هستند که نمی توانند آموخته های کهنه را دور بریزند و دوباره بیاموزند … الوین تافلر
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
نعره هیچ شیری خانه چوبی مرا خراب نمی کند، من از سکوت موریانه ها می ترسم.
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
به شخصیت خود….. بیشتر از آبرویتان اهمیت دهید.. زیرا شخصیت شما… جوهر وجود شماست.. و آبرویتان… تصورات دیگران نسبت به شما است
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
باران که میبارد همه پرندها به دنبال سر پناهند اماعقاب برای اجتناب از خیس شدن بالاتراز ابرهاپرواز میکند این دیدگاه است که تفاوت را خلق میکند…
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
گورستان ها پر از افرادی است که روزی گمان می کردن که . . . چرخ دنیا بدون آنها نمی چرخد
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
یک شمع روشن می تواند هزاران شمع خاموش را روشن کند و ذره ای از نورش کاسته نشود …
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
مشکل فکر های بسته این است که دهانشان پیوسته باز است . . .
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
روزی برای بعضی آدم ها تنها یک خاطره خواهید بود… تلاش کنید که لااقل خاطره ای خوش باشید…
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
تنها دو گروه نمى توانند افکار خود را عوض کنند: دیوانگان تیمارستان و مردگان گورستان. “وین دایر”
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
کـــــــــــم بــاش از کم بودنت نتــــــــرس اونی که اگـه کم باشی ولــــــــت میکنه، همونه که اگه زیـــاد باشی حیفو میلت میکنه. . .
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
یک درخت هرچقدر هم که بزرگ باشد با یک دانه آغاز میشود,طولانی ترین سفرها با اولین قدم. (لائوتسه)
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
انســـــــــانهاى بــــــزرگ ،دو دل دارنــــــــد ؛دلـــــى که درد مى کشـــــــــــد و پنهـــــــــــــــان است و دلـــــــــــــــى که میخندد و آشکـــــــــــــــار است.
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
در مسابقه بین شیر و آهو، بسیاری از آهوها برنده می شوند. چون شیر برای غذا می دود و آهو برای زندگی. پس: ” هدف مهم تر از نیاز است “
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
زمانی خاطره هایتان از امیدهایتان قوی تر شدند ، روزگار افولتان در راه است . . .
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
برخی آدمها به یک دلیل از مسیر زندگی ما می گذرند به ما درسهایی بیاموزند که اگر می ماندند هرگز یاد نمی گرفتیم
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
اگر میخواهی دروغی نشنوی ، اصراری برای شنیدن حقیقت مکن . . .
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
آدم ها مثل عکس ها می مونند: زیاد بزرگشون کنی ، کیفیتشون میاد پایین!
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
کسانی که پشت سرتان حرف می زنند ، دقیقا به همانجا تعلق دارند، پشت سرتان!
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
چارلی چاپلین میگوید:پس از سالها فقر به ثروت و شهرت رسیدم و در کهنسالی اموختم با پول میشود خانه خرید ولی اشیانه نه! رختخواب خرید ولی خواب نه! /ساعت خرید ولی زمان نه! /مقام خرید ولی احترام نه/کتاب خرید ولی دانش نه! ادم میشه خرید ولی دل نه! /اما افسوس دیر فهمیدم!!!!!!
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
وقتی به یکی زیادی تو زندگیت اهمیت بدی ؛ اهمیتتو تو زندگیش از دست میدی … . به همین راحتی …
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
و رابطتون سنگ بندازین تا متوجه عمقش بشین
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
« در عجبم از زنان که از خدای به این بزرگی فقط یک شوهر می خواهند و از شوهر به این درماندگی همه دنیا را!!» شکسپیر
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
به اندازه ی باورهای هر کسی ؛ با او حرف بزن …. بیشتر که بگویی ، تو را احمق فرض خواهد کرد …!!!
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
اگر موفق شدید به کسی خیانت کنید،آن شخص را احمق فرض نکنید. بلکه بدانید او خیلی بیشتر از انچه لیاقت داشته اید به شما اعتماد کرده است..
♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦جملات قصار♦-♦-♦-♦-♦-♦-♦
چه دوستم داشته باشی و چه ازمن متنفر باشی در هر صورت بهم لطف میکنی چون اگه دوستم داشته باشی تو قلبت هستم و اگه ازم متنفر باشی تو ذهنتم (شکسپیر)
شب یلدا در سخن شاعران
به ادامه مطلب بروید
به گزارش خبرنگار سياسي باشگاه خبرنگاران؛ برخلاف ادعاهايي که برخي از افراد مبني بر قريبالوقوع بودن پايان دنيا کردهاند، دانشمندان ناسا نظر ديگري دارند که به طور علمي ثابت ميکند دنيا در حال نابودي نبوده و همه چيز آرام است.
ناسا براي روشن کردن موضوعات مطرحشده درباره نابودي زمين، به سوالات موجود با اسناد و مدارک علمي پاسخ داده است که نشان ميدهد هيچ اتفاق خاصي در بيست و يک دسامبر رخ نخواهد داد.
موضوعات سوالها از اين قرار است:
*پايان دنيا
*خاستگاه پيشگوييها
*تاريخ ماياها
*تاريکي کامل
*همترازي زمين با خورشيد
*سياره نيبيرو/اريس/ايکس
*تغيير قطبيت
*حمله شهابسنگ
*طوفانهاي خورشيدي
سوال 1: آيا دنيا در پايان سال 2012 با تهديدي روبرو است؟ بسياري از وبسايتهاي انيترنتي ادعا ميکنند که 21 دسامبر آخرين روز زمين است.
پاسخ: ناسا دراين سوال، قاطعانه پاسخ ميدهد که دنيا در سال 2012 پايان نخواهد يافت. بنا بر اين سازمان، بيش از 4 ميليارد سال است که سياره زمين برقرار بوده و دانشمندان معتبر جهاني اعتقاد دارند هيچ خطري دنيا را تهديد نخواهد کرد.
سوال: خاستگاه پيشبيني پايان عمر دنيا چيست؟
پاسخ: سياره کوچک نيبيرو که گفته ميشود توسط سومريها کشف شده، در حال حرکت به سمت زمين است. ابتدا ادعا شد که اين سياره در سال 2003 با زمين برخورد خواهد کرد، اما وقتي که هيچ اتفاقي نيفتاد، تاريخ آخرين روز دنيا به دسامبر 2012 انتقال يافت که با پايان تقويم قوم مايا برابري ميکند.
آيا تقويم مايا در 21 دسامبر پايان ميابد؟
پاسخ: ناسا اين سوال را اينگونه پاسخ ميدهد، همانطور که تقويم شما بعد از بيست و يک دسامبر ادامه خواهد داشت، تقويم قوم مايا نيز تمام نخواهد شد، اين تاريح، پايان دوره تاريخي است که ماياها محاسبه کرده بودند، اما همانطور که تقويمهاي عادي دوباره از اول ژانويه آغاز ميشوند، دوره ديگري از تاريخ ماياها نيز آغاز خواهد شد.
آيا ناسا تاريکي کامل زمين از 23 دسامبر تا 25 اين ماه را پيشبيني کرده است؟
پاسخ: ناسا با رد اين ادعا اذعان ميکند که نه ناسا و نه هيچ سازمان علمي ديگري چنين پيشبيني نکرده است. گزارشات غلط دراين باب ادعا ميکنند همترازي زمين و خورشيد باعث تاريک شدن سياره آبي ميشود. دانشمندان ناسا اذعان دارند که چنين ترازي رخ نخواهد داد.
آيا سيارهها به گونهاي همتراز خواهند شد که زمين تحت تاثير قرار بگيرد؟
به گفته دانشمندان ناسا، هيچگونه همترازي در زمين در دهههاي آينده رخ نخواهد داد. تازه اگر چنين اتفاقي بيافتد، تاثير ناچيزي خواهد داشت. يک هم ترازي بزرگ در سال 1962 رخ داد و دو تاي ديگر در 1982 و 2000 اتفاق افتاد. در دسامبر هر سال خورشيد و زمين با مرکز کهکشان راه شيري همتراز ميشوند، اما اين اتفاق هر ساله رخ ميدهد.
آيا سيارهاي با نام نيبيرو /X/Eris وجود دارد که در حال نزديک شدن به زمين بوده که به آن برخورد کند و باعث نايودي آن شود؟
پاسخ: نيبيرو و ديگر داستانهاي اين چنيني تنها دروغهاي اينترنتي است. هيچ دليل علمي در اين مورد وچود ندارد. اگر سياره نيبيرو واقعي بود و تا چند روز ديگر به زمين برخورد ميکرد، ستارهشناسان قطعا در دهه گذشته متوجه چنين امري ميشدند. و اکنون ميتوانستيم آن را به چشم خود ببينيم. قطعا چنين چيزي وجود ندارد. اريس واقعي است، اما سيارهاي بسيار کوچک مانند پلوتو است که در خارج از منظومه شمسي باقي خواهد ماند. اين سياره در نزديکترين سطح به زمين در 4 ميليارد مايلي ما قرار خواهد گرفت.
تئوري تغيير قطبيت چيست؟آیا حقیقت دارد که پوسته زمین به دور هسته چرخش 180 درجه دارد که به طور روزانه انجام می گیرد؟
ناسا استدلال ميکند که واژگونی در چرخش زمین امری محال و غیرممکن است. حرکات آهسته قاره وجود دارد (مثلاً قاره قطب جنوب در صدها میلیون سال قبل در نزدیک استوا قرار داشته) اما اظهار واژگونی قطبها یک موضوع بیربط است. هرچند بسیاری از سایتها برای افراد ساده حرفهایی دارند. آنها اظهار میکنند ارتباطی بین چرخش و قطبیت مغناطیسی زمین وجود دارد که به طورت غیر منظم تغییر میکند. یک واژگونی مغناطیسی نیز وجود دارد که به طور متوسط هر 400000 سال یکبار بروز می کند. تا جایی که ما میدانیم یک چنین واژگونی مغناطیسیای هیچ خطری برای حیات روی زمین در بر ندارد. به هر حال وقوع یک واژگونی مغناطیسی تا چند هزاره بعدی غیر محتمل است.
آيا زمين در خطر برخورد يک شهابسنگ قرار دارد؟
پاسخ: به گفته دانشمندان، زمين هموراه در معرض برخورد شهابسنگها و ستارههاي دنبالهدار بوده است. گرچه برخوردهاي عظيم بسيار نادر است. آخرين باري که شهابسنگي بزرگ به زمين برخورد کرد 65 ميليون سال پيش بود که منجر به انقراض دايناسورها شد. ناسا در حال بررسي پيدا کردن هرگونه شهابسنگي است. اما بنا بر يافتههاي معتبرترين مرکز ستارهشناسي جهان هيچگونه شهابسنگي به زمين نزديک شود نيست و حادثهاي مانند دايناسورها رخ نخواهد داد.
نظر دانشمندان ناسا درباره پايان دنيا در چند روز آينده چيست؟
آيا براي ادعاهاي مبني بر پايان جهان هيچ مبنايي علمي وجود دارد؟ آيا مدرکي وجود دارد؟ ناسا اذعان ميکند که هيچ مدرکي وجود ندارد و به داستانهايي که در کتابها، فيلمها يا در اينترنت وجود دارد که نميتوان اعتماد کرد. هيچ مدرکي علمي دال بر اينکه اتفاقات عجيبغريبي در بيست و يک دسامبر رخ بدهد وجود ندارد.
آيا طوفانهاي خورشيدي رخ خواهند داد؟
پاسخ: فعاليت منظومه شمسي، چرخه با قاعدهاي است که اوج آن هر يازده سال يک بار است. شعلههاي خورشيدي ميتوانند در ماهوارههاي ارتباطي اختلال ايچاد کنند. دانشمندان در حال ساخت وسايلي الکترونيکي هسند که در برابر شعلههاي خورشيدي مقاوم هستند.
|
|||||||||||||||||||||||||||||
|
|||||||||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
گــــریه پنهانیم را حــــــس نکرد
تلـــخی برخورد های ســــرد را
هر نگاه بستگی به احساسی که در آن نهفته است , سنگینی خاص خودش را دار
و نگاهی که گرمای عشق در آن نهفته باشد , بدون انکه احساس کنی , تنت را می سوزاند
اولین بار که سنگینی یک نگاه سوزنده را احساس کرد , یک بعد از ظهر سرد زمستانی بود
مثل همیشه سرش پایین بود و فشار پیچک زرد رنگ تنهایی به اندام کشیده اش , اجازه نمی داد تا سرش را بلند کند
می فهمید , عمیقا می فهمید که این نگاه با تمام نگاه های قبلی , با همه نگاه های آدم های دیگرفرق می کند
ترسید , از این ترسید که تلاقی نگاهش , این نگاه تازه و داغ را فراری بدهد
همانطور مثل هر روز , طبق یک عادت مداوم تکراری , با چشم هایی رو به پایین , مسیر هر روزه ش را, در امتداد مقصد هر روزه , ادامه داد .
در ذهنش زندگی شبیه آدامس بی مزه ای شده بود که طبق اجبار , فقط باید می جویدش
تکرار , تکرار و تکرار
سنگینی نگاه تا وقتی که در خونه را بست , تعقیبش کرد
پشتش رابه در چسباند و در سکوت آشنای حیاط خانه , به صدای بلند تپیدن قلبش گوش داد
برایش عجیب بود , عجیب و دلچسب
***
از عشق می نوشت و به عشق فکر می کرد
ولی هیچوقت نه عاشق شده بود و نه معشوق
در ذهن خیالپردازش , عشق شبیه به مرد جوانی بود
مرد جوانی با گیسوان مشکی مجعد و پریشان و صورتی دلپذیر و رنگ پریده
پنجره رو به کوچه اتاقش را باز کرد
انتهای کوچه , همان درخت کاج قدیمی , همان دیوار کاه گلی , همان تیر چوبی چراغ برق بود و … دوباره نگاه کرد
تمام آن چیزها بود و یک غریبه
***
مرد غریبه در انتهای کوچه قدم می زد و گهگاه نگاهی به پنجره باز اتاق او می انداخت
صدای قلبش را بلند تر از قبل شنید ,
احساس کرد صدای قلبش با صدای قدم زدنهای مرد گره خورده
پنجره رابست و آرام در حالیکه پشتش به دیوار کشیده می شد روی زمین نشست
زانوانش را در بغل گرفت و به حرارتی که زیر پوستش می دوید , دلسپرد
***
تنهایی بد نیست
تنهایی خوب هم نیست
کتابهای در هم و ریخته و شعر های گفته و ناگفته
خوبیها و بدیه
سرگردانی را دوست نداشت
بیرون برف می بارید و توی اتاق باران
با خودش فکر می کرد : تموم اینا یک اتفاق ساده بود , اتفاق ساده ای که تموم شد .
سعی کرد بخوابد
قطره های اشکش را پاک کرد و تا صبح صدای دلنشین قدم زدنهای مرد غریبه را در ذهنش تکرار کرد .
***
روز بعد , تازه بود
با احساسی تازه و نو , متفاوت از روزهای قبل
صورتش را در آینه مرور کرد و روژ کم رنگ سرخ , به لبهایش مالید
بیرون همه جا سفید بود
انتهای کوچه کمی مکث کرد
با خودش گفت , همینجا بود , همینجا راه می رفت
سرش را پایین انداخت و مسیر هر روزه را در پیش گرفت
زیر لب تکرار می کرد : عشق دروغه , مسخره اس , بی رحمه , داستانه , افسانه اس
***
ایستگاه اتوبوس و شلوغی هر روزه و انتظار .. و گرمای آشنای یک نگاه
قفسه سینه اش تنگ شد
طاقت نیاورد و سرش را بلند کرد
دوقدم آنطرف تر , فقط با دو قدم فاصله , مرد غریبه ایستاده بود
تلاقی دو نگاه کوتاه بود و … کوتاه بود و بلند
بلند .. مثل شب یلد
نگاهش را دزدید
***
نیاز به دوست داشتن ,
نیاز به دوست داشته شدن ,
نیاز به پس زدن پرده های تاریکخانه دل
نیاز به تنها گذاشتن تنهایی ه
و نیاز و نیاز و نیاز
چیزی در درونش خالی شده بود و چیزی جایگزین تمام نداشته هایش
تلاقی یک نگاه و تلاقی تمام احساسات خفته درونی
تمام تفسیرهای عارفانه اش از زندگی و عشق در تلاقی آن نگاه شکل دیگری به خود گرفته بود
می ترسید
می ترسید از اینکه توی اتوبوس کسی صدای تپیدن های قلب فشرده اش را بشنود .
***
مرد غریبه همه جا بود
با نگاه نافذ مشکی و شالگردن قهوه ای اش
و نگاه سنگین تر , و حرارت بیشتر
بعد از ظهر های داغ تابستان را به یادش می آورد در سرمای سخت زمستان
زمستان … تنهایی
سرمای سخت زمستان تنهایی
و بعد از ظهر ها تا غروب
انتهای کوچه بود و صدای قدم زدن های مرد غریبه
و شب .. نگاه عطشناک او بود و رد گام های غریبه بر صفحه سفید برف
***
روزهای تازه و جسارت های تازه تر
و سایه کم رنگ آبی پشت پلک های خمار
و گونه هایی که روز به روز سرخ تر می شد
و چشم هایی که دیگر زمین را , و تکرار را جستجو نمی کرد
چشم هایی که نیازش
نوازش های گرم همان نگاه غریبه .. نه همان نگاه آشنا شده بود
زیر لب تکرار می کرد : - آی عشق .. آی عشق .. آی عشق
***
شکستن فاصله شبیه شکستن شیشه خانه همسایه ای می ماند که نمی دانی تو را می زند یا توپت را با مهربانی پس می دهد
چیزی بیشتر از نگاه می خواست
عشق , همان جوان رنگ پریده با موهای مشکی مجعد توی خواب هایش
جای خودش را به مرد غریبه داده بود
و حالا عشق , مرد غریبه شده بود
با شال گردن قهوهای بلند و موهای جوگندمی آشفته
و سیگاری در دست
دلش پر می زد برای شنیدن صدای عشق
صدای عشقش
مرد غریبه هر روز بود
و هر شب نبود
***
برف می بارید
شدید تر از هر روز
و او , هوای دلش بارانی بود
شدید تر از هر روز
قدم هایش تند بود و نگاهش آهسته
با خودش فکر می کرد , اینهمه آدم برای چه
آدم های مزاحمی که نمی گذاشتند چشمانش , غریبه را پیدا کند
غریبه ای که در دلش , آشنا ترینش بود
سایه چتری از راه رسید و بعد …
- مزاحمتون که نیستم ؟
صدای شکستن شیشه آمد
غریبه در کنارش بود
صدایی گرم و حضوری گرم تر
باور نمی کرد
هر دو زیر یک چتر
هر دو در کنار هم
- نه , اصلا , خیلی هم لطف کردین
قدم به قدم , در سکوت , سکوت !!!….. نه فریاد
آی عشق .. ای عشق … آی عشق , تو چه ساده آدم ها را به هم می رسانی .. و چه سخت
کاش خیابان انتهایی نداشت
بوی عطر غریبه , بوی آشنایی بود , بوی خواب و بیداری
- سردتون که نیست
- نه ... اصل
دو بار گفته بود ” نه اصلا ”
از خودش حجالت می کشید که زبانش را یارایی برای حرف زدن نبود
سردش نبود , داغش بود
حرارت عشق , تن آدم را می سوزاند
غریبه تا ابتدای کوچه آمد
ابتدای کوچه ای که برای او , انتهایش بود
- ممنونم
نگاه در نگاه , کوتاه و کوبنده
- من باید ممنون باشم که اجازه دادید همراهتون باشم
آرامش , احساس آرامش می کرد و اضطراب
آرامش از با هم بودن و اضطراب از از دست دادن
- خدانگهدار
قدم به قدم دور شد
به سوی خانه , غریبه ایستاده بود و دل او هم , ایستاده تر
در را گشود و در لحظه ای کوتاه نگاهش کرد
غریبه چترش را بسته بود
***
بلوغ تازه , پژمردن جوانه های پیچک تنهایی
تب , شب های بلند و خیال پردازیهای بلند تر
” اون منو دوست داره .. خدای من .. چقدر متین و موقر بود … ”
از این شانه به آن شانه .. تا صبح .. تا دیدار دوباره
***
خیابان های شلوغ , دست ها ی در جیب و سرهای در گریبان
هر کسی دلمشغولی های خودش را دارد
و انتظار , چشم های بی تاب و دل بی تاب تر
” پس اون کجاست ”
پرده به پرده آدم های بیگانه و تاریک و دریغ از نور , دریغ از آشنای غریبه
” نکنه مریض شده .. نکنه … ”
اضطراب و دلهره , سرگیجه و خفقان
عادت نیست , عشق آدم را اینگونه می کند
هیچکس شبیه او هم نبود , حتی از پشت سر
” کاش دیروز باهاش حرف می زدم , لعنت به من , نکنه از من رنجیده … ”
اشک و باران , گریه و سکوت
واژه عمق احساس را بیان نمی کند
واژه .. هیچ کاری از دستش بر نمی آید .
***
انتهای کوچه ساکت
پنجره باز
هق هق های نیمه شب
و روزهای برفی
روزهای برفی بدون چتر
” امروز حتما میاد ”
و امروز های بدون آمدن
***
بدست آوردن سخت است , از دست دادن کشنده , انتظار عذاب آور
غریبه , نه آمده بود , نه رفته بود
روزها گذشت , و هفته ها و .. ماه ه
بغض بسته , پنجه های قطور تنهایی بر گردن ظریفش گره خورده بود
نه خواب , نه بیداری
دیوانگی , جنون … شاید برای هیچ
” اون منو دوست داشت … شایدم … ”
علامت سئوال , علامت عشق , علامت ترید
پنجره همیشه باز .. و انتهای کوچه همیشه ساکت … همیشه خلوت
آدم تا چیزی را ندارد , ندارد
غم نمی خورد
تا عشق را تجربه نکند , عاشقی را مسخره می پندارد
و وای از آن روزیکه عاشق شود
***
پیچک زرد و چسبناک تنهایی در زیر پوستش جولان می داد
و غریبه , انگار برای همیشه , نیامده , رفته بود
مثل سرخی گونه هایش , برق چشمان درشتش و طراوتش و شادابی اش
نگاهش از پنجره به شکوفه های درخت گیلاس همسایه ماسید
اگر او بود …
اما .. او … شش ماه بود که نبود
گاهی وقت ها , امید هم , نا امید می شود
زیر لب زمزمه کرد : ” عشق دروغه , مسخره اس , بی رحمه , داستانه , افسانه اس
از به هیچ به پوچ رسیدن
تجربه کردن درد دارد
درد عاشقی
و تمام اینها را هیچ کس نفهمید
دلی برای همیشه شکست و صدایش در شلوغی و همهمه آدم ها , نه … آدمک ها .. گم شد .
***
صدای در , و پستچی
- این بسته مال شماست
صدای تپیدن دلش را شنید , مثل آن روزها , محکم و متفاوت
درون بسته یک کتاب بود
” داستان های کوتاهی از عشق ”
پشت جلد , عکس همان غریبه بود , با همان نگاه ,
قلبش بی محابا می زد , و نفس هایش تند و از هم گسیخته
روی صفحه اول با خودکار آبی نوشته شده بود
” دوست عزیز , داستان سیزهم این کتاب را با الهام از ارتباط کوتاهمان نوشته ام , امیدوارم برداشت های شخصی ام از احساساتت که مطئنم اینگونه نبوده است ببخشی , به هر حال این نوشته یک داستان بیشتر نیست , شاد باشی و عاشق ”
احساس سرگیجه و تهوع
” ارتباط کوتاهمان !!! ”
انگشتانش ناخودآگاه و مضطرب کتاب را جستجو می کرد ,
داستان سیزدهم :
(( درد عاشقی ))
هر نگاه بستگی به احساسی که در آن نهفته است , سنگینی خاص خودش را دارد
و نگاهی که گرمای عشق در آن نهفته باشد , بدون انکه احساس کنی , تنت را می سوزاند
اولین بار که سنگینی یک نگاه سوزنده را احساس کرد …
…………………………………..
…………………………
……………….
…….
….***
آهسته لغزید
سایش پشت بر دیوار
سقوط
و دیگر هیچ …..
با من بیا ز ماندن و بودن که دم بزنیم
از دوری و جدائیمان حرف ، کم بزنیم
اصلا چرا بخاطر طوفان قلبمان
ما خواب ماه و برکه و جو را به هم بزنیم؟
تا چند عمر با غم دوری به سر بشود
قفلی بیا که بر در زندان غم بزنیم
دستی به قاب خاکی دل ها بیا بکشیم
دائم چو موج و صخره سری هم به هم بزنیم
چونان پرنده از قفست پر گشای و آی
تا به آسمان آبی روشن قدم بزنیم
Deffy و Sarinya به مدت ۱۰ سال به یکدیگر علاقه داشتند ودر این مدت چندین بار قصد برگزاری مراسم عروسی را داشتند که در هر بار مراسم به دلایلی از جمله ادامه تحصیل داماد به تعویق می افتاد. پس از مرگ Sarinya روز قبل از عروسی، داماد در مراسم بودایی تشییع جنازه گفت که نمی تواند او را بدون اینکه به آرزویش برسد رها کند. در این مراسم دوستان و بستگان طرفین حضور داشتند و مراسم از تلویزیون تایلند نیز پخش شد.
آیا میدانستید که خطوط هوایی آمریکا با کم کردن فقط یک زیتون از سالاد هر مسافر در سال ۱۹۸۷ توانست ۴۰۰۰۰$ صرفهجویی کند ؟
آیا میدانستید که سالانه ۵۰۰ فیلم در امریکا و ۷۰۰ فیلم در هند ساخته میشود ؟
آیا میدانستید که فیلها قادرند روزانه ۶۰ گالن آب و ۲۵۰ کیلوگرم یونجه مصرف کنند ؟
آیا میدانستید که کانگوروها قادرند ۳ متر به بالا و ۸ متر به جلو بپرند ؟
آیا میدانستید که بزرگترین مجسمه بودا در چین قرار دارد که بلندای آن ۴۱۶ و پهنای آن ۶۸ متر میباشد ؟
آیا میدانستید که عطسه یک شخص بیمار ۵ هزار قطره ریز که حاوی ویروس است در فضا پخش میکند ؟
آیا میدانستید که پیاز بعلت داشتن انسولین و اینولین برای مبتلای به مرض قند مفید است ؟
آیا میدانستید که اصلاح صورت را اسکندر مد کرد؟ بطوری که هرگز اصلاح نکرده به میدان جنگ نمی رفت ؟
آیا میدانستید که فیلها از بوی عسل بدشان می آید. حتی بوی عسل فیل ها را فراری می دهد ؟
آیا میدانستید که خانومها بیشتر از آقایون مبتلا به بیماری دیابت میشوند ؟
آیا میدانستید که دلفین ها هر ۳ سال، فقط ۱ بچه بدنیا میاورند و عمر متوسط آنها ۴۰ سال میباشد ؟
آیا میدانستید که نوشیدن قهوه در طولانی مدت در فشار خون خانمها تعادل ایجاد میکند ؟
آیا میدانستید که مروارید درون سرکه ذوب میگردد ؟
آیا میدانستید که ۲۰۰ میلیون موجود زنده روی زمین وجود دارد که انسان یکی از آنها است ؟
آیا میدانستید که یک قطره اب دارای ۱۰۰ میلیارد اتم است ؟
آیا میدانستید که ۸۰ ٪ موجودات دنیا را حشرات تشکیل داده اند ؟
آیا میدانستید که گربه قادر نیست مزه شیرین را تشخیص دهد ؟
آیا میدانستید که یک گرم سم مار کبری می تواند ۱۵۰ نفر را بکشد ؟
آیا میدانستید که ماموتها که ۱۰ هزار سال پیش منقرض شدند تا ۶ سالگی شیر مادرشان را میخوردند ؟
آیا میدانستید که حس چشایی نوعی پروانه بزرگ ۱۳ هزار بار دقیق تر از انسان است ؟
آیا میدانستید که لاما شتر بدون کوهانی است که به هنگام عصبانیت بر صورت طرف مقابل تف می اندازد ؟
آیا میدانستید که فیل تنها حیوانی است که می تواند ایستادن روی سر و گردن را یاد بگیرد ؟
آیا میدانستید که یک فرد معمولی در طول عمر خود حدود ۲۰ کیلو گرم گرد و خاک و آشغال تنفس کرده است ؟
آیا میدانستید که نرخ تولد نوزادان در ایران و جهان برابر است با ۱۰۶ نوزاد پسر در ازای هر ۱۰۰ نوزاد دختر و تا رده سنی ۴۰ سال نسبت ها به همین گونه اند ؟
آیا میدانستید که مردان بهتر از زنان می توانند نوشته های ریز را بخوانند ولی شنوایی خانم ها بهتر از آقایان است ؟
آیا میدانستید که قلب یک زن تندتر از قلب یک مرد می تپد ؟
آیا میدانستید که جوانان هندی شادترین و جوانان ژاپنی افسردهترینهای جهانند ؟
آیا میدانستید که اگر تخم مرغ را در آبی که محلول شکر در آن وجود دارد قرار دهیم،تخم مرغ در آب شناور میشود؟
آیا میدانستید که چتر نجات قبل از هواپیما اختراع شده است ؟
آیا میدانستید که تعداد فیلم های تولید شده در سینمای هند از فیلم های تولیدی در هالیوود بیشتر است ؟
آیا میدانستید که اولین تلفن همراه در سال ۱۹۲۴ اختراع شد ؟
آیا میدانستید که مصریان باستان روی بالش هایی که از سنگ درست شده بود می خوابیدند ؟
آیا میدانستید که خورشید ۳۳۰،۰۰۰ مرتبه از زمین بزرگتر است ؟
آیا میدانستید که یک فرد معمولی بطور متوسط روزی ۲۳،۰۰۰ مرتبه تنفس می کند ؟
آیا میدانستید که وقتی به خورشید نگاه میکنید صحنه ۸ دقیقه قبل از آن را مشاهده میکنید ؟
آیا میدانستید که زمین در آغاز پیدایش خود ۲۰۰۰ بار بزرگتر از حجم کنونی خود را داشته است ؟
آیا میدانستید که اولین شبکه ی تلویزیونی جهان (شبکه انگلستان bbc )در سال ۱۹۲۹ پخش برنامه های آزمایشی را آغاز کرد و در سال ۱۹۳۹ برای اولین بار در جهان این برنامه ها منظم و دایمی شد ؟
آیا میدانستید که ۶۰٪ از ماهواره های جهان نظامی و ۴۰٪ بقیه غیر نظامی است ؟
آیا میدانستید که مساحت سوراخ اوزون ۳۴ میلیون کیلومتر مربع یا به اندازه آمریکای شمالی است ؟
آیا میدانستید که سالانه ۳,۱ میلیون مترمکعب چوب صرف چوبهای غذاخوری در چین میشود ؟
آیا میدانستید که خورشید کوچکترین ستاره دنیا است ؟
آیا میدانستید که مردم فیلیپین به بیش از ۱۰۰۰ لهجه سخن میگویند ؟
آیا میدانستید که عمر مفید انسانها با توجه به اعدادی که در کف دستشان نوشته شده است قابل برآورد است ؟ نگاه کنید : ۶۳ = ۱۸ – ۸۱
آیا میدانستید که از بین کلمات و واژه های شناخته شده در سراسر دنیا رتبه اول را کلمه “Okey” دارد و رتبه دوم ار آن “Cocacola” (کوکا کولا) است ؟
آیا میدانستید که تفنگ در فضا هم میتواند شلیک کند ؟ ممکن است جواب شما به این سوال منفی باشد با این استدلال که انفجاری که باعث شلیک گلوله تفنگ میشود نیاز به اکسیژن جهت احتراق دارد ، ولی در عمل اینگونه نیست. بدینصورت که با کشیدن ماشه ، سوزن تفنگ رها شده ، به فشنگ برخورد میکند و ایجاد جرقه میکند. فشنگ حاوی خرج (ماده انفجاری) است که خود حاوی ماده ایست بنام نیترات پتاسیم که در ساختار آن اکسیژن وجود دارد و بدلیل جرقه مشتعل شده و اکسیژن لازم را برای ادامه فرایند سوختن آزاد میکند و در نهایت انفجار خرج باعث تولید گاز و پرتاب شدن گلوله از لوله تفنگ میشود
|
|||||||||
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید
آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟
برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند.
برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند.
شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی»
را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند،
داستان کوتاهی تعریف کرد:
یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند
طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند
درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود.
شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند.
ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد
و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید
و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
راوی اما پرسید : آیا می انید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.
از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››
قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد:
همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند
که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ،
با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد.
این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
آیا مایلید به قهرمان همسر خود تبدیل شوید؟ پس نگران اندازه آلت تناسلی خود نباشید ، در عوض یادگیری درباره رساندن زنان به اوج لذت جنسی را آغاز کنید.
اغلب موضوع به همان سادگی که به نظر می رسد نیست، بلکه شما می بایست به استادی در پیش نوازی تبدیل شوید؛ همچنین باید در مورد دو نقطه حساس یاد بگیرید که در صورت تحریک شدن منجر به رسیدن بانو به اوج لذت جنسی می شوند و شناختن حالتی در رابطه جنسی که بیشترین اثر را در رساندن وی به اوج لذت جنسی دارد، موضوع ناراحت کننده ای، نیست (نکته: حالت قرار گرفتن مرد در بالا جزو آنها نیست.)
تازه ترین خبرها از دنیای آی تی و تکنولوژی
فناوری پول ساز: ثروتمند ترین های آمریکا
در جدیدترین رده بنده سالیانه Forbes برای ثروتمندترین افراد آمریکا، نام بیل گیتس برای نوزدهمین سال متوالی در رده اول قرار دارد. این لیست شامل نام ۴۰۰ نفر از ثروتمند ترین افراد آمریکا است و بیل گیتس ۵۶ ساله امسال هم با ثروتی ۶۶ میلیارد دلاری در صدر آن قرار گرفته است. ضمن اینکه این لیست نشان می دهد ثروت آقای گیتس نسبت به سال گذشته حدود ۷ میلیارد دلار بیشتر شده.
به ادامه مطلب برويد
گلچيني از عكس هاي جالب
به ادامه مطلب برويد
این روزها مساله امنیت و پخش عکس و فیلم های خصوصی داغ است و جدای اینکه با پیشرفت های خوبی که در زمینه ساخت دوربین های مخفی که تشخیص آنها هم چندان آسان نیست میسر شده، زمان خوبی هست که این مطلب را نیز بخوانید:
اما چطور؟
قبل از هرکاری از تست انگشت استفاده کنید:
انگشت خود را روی آینه قرار داده. اگر بین انگشت شما و تصویر آن یک فاصله ای باشد، این آینه واقعی است. اگر انگشت شما به تصویرش چسبیده باشد، این آینه دو طرفه است و فردی دارد شما را مشاهده می کند.
دلیل : چون در آینه واقعی لایه جیوه در پشت شیشه است ولی در آینه های دو طرفه لایه جیوه در روی سطح شیشه است. از همه شما دوستان خوبم انتظار دارم این موضوع را برای آشنایان خود مطرح کنید و نگذارید عده ای سودجو و فرصت طلب، آبروی فرد یا خانواده ای را مورد سوء استفاده قرار دهند.
جهت ديدن عكس ها به ادامه مطلب برويد