به نام خداوند بخشنده مهربان
مشکلی نیست که آسان نشود
1_ یک فهرست از اسامی کسانی که بسیار دوستشان دارید تهیه کنید و نام خودتان را بالای آن قرار دهید.
به ادامه مطلب بروید...
برای دریافت یوزر و پسورد به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!
ببرم بخوابانمش!
لحاف را بکشم رویش!
دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!
حتی برایش لالایی بخوانم،
وسط گریه هایش بگویم:
به ادامه مطلب بروید
خواندن اين مطلب کمک مي کند تا با اين پرنده زيبا و دوست داشتني بيشتر آشنا شويم و روشهاي نگهداري,تغذيه و تکثير آنرا بياموزيم...
عده اي از باستان شناسان عقيده دارند كه این هرمها و جابه جایی سنگها با قدرت مغز و تمرکز تنی چند از ....
کاکتوسها از جمله جذابترين و متنوعترين گياهان خانگي هستند. اکثر انواع کاکتوس حتي در دست يک صاحب تازه کار، به راحتي رشد ميکنند.
زيباترين جملات بزرگان
يل گيتس:
اگر فقير به دنيا آمدهايد، اين اشتباه شما نيست اما اگر فقير بميريد، اين اشتباه شما است.
به ادامه مطلب بروید....
عروس هلندی پرنده ای با نام علمی Genus Nyphicus بومی استرالیا می باشد. در زبان انگلیسی این پرنده را Cockatiel می نامند. این پرنده در سالهای 1800 میلادی به انگلستان آورده شده است... |
|
|
به ادامه مطلب بروید...
به ادامه مطلب بروید...
کاش مي دانستي
بعد از آن دعوت زيبا به ملاقات خودت من چه حالي بودم
خبر دعوت ديدار چو از راه رسيد
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو دایما بر در دل حاضر است رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش
دیدهی جان روی او تا بنبیند عیان در طلب روی او روی به دیوار باش
ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش
نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال لیک تو باری به نقد ساختهی کار باش
در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن تو به یکی زندهای از همه بیزار باش
گر دل و جان تو را در بقا آرزوست دم مزن و در فنا همدم عطار باش
- وقتی زود عصبانی میشوید
مدتی است بسرعت عصبانی میشوید. فقط كافی است همه چیز آنگونه كه مد نظرتان است پیش نرود تا یكباره مانند كوه آتشفشان فوران كنید و هر آنچه كه اطرافتان است، بسوزانید. البته لازم به گفتن نیست كه چند دقیقه بعد، دیگر از چهره برافروخته شما و داد و هوارهایتان حتی كوچكترین نشانهای باقی نمانده است. تنها شما ماندهاید با احساسی از شرمندگی و برچسبهایی از سوی دیگران كه شما را به عنوان فردی عصبانی میشناسد.
اگر تصمیم گرفتهاید این روند را متوقف كنید، پس درنگ را كنار بگذارید. در نخستین مرحله ذهنیتتان را در قبال عصبانیت اصلاح كنید. اگر فكر میكنید این حالت یك واكنش طبیعی است و شما حق دارید هر زمان كه میخواهید از آن استفاده كنید، در اشتباه هستید. حتما تجربه به شما هم نشان داده است كه در اكثر مواقع عصبانیت نهتنها راه رسیدن به هدفتان را تسهیل نمیكند، بلكه باعث ایجاد حالت تدافعی در دیگران میشود و اجازه نمیدهد شما به خواستهتان برسید. این در حالی است كه اگر كمی صبر و حوصله به خرج میدادید و با اطرافیانتان مهربانتر رفتار میكردید سریعتر به هدفتان میرسیدید.
در مرحله بعدی باید بدانید كه عصبانیت انرژی زیادی تولید میكند و شما باید سعی كنید این انرژی را كنترل كنید. برای این منظور میتوانید به سراغ فعالیتهایی بروید كه باعث تخلیه انرژی شما میشود. برای مثال خودتان را سرگرم كاری غیرمرتبط با دلیل عصبانیتتان كنید یا به طور مرتب ورزش را در برنامههای روزانهتان لحاظ كنید. قدم زدن هم از جمله پیشنهادهای كاربردی است كه تأثیر آن حتما شما را شگفتزده خواهد كرد.
عصبانیت در اغلب موارد موجب تخریب روابط اجتماعی میشود چراكه شما دستكم تلاش میكنید خشونتتان را بر سر كسانی كه در مرتبه پایینتری از شما قرار دارند و اتفاقا مقصر هم نیستند، تخلیه كنید. ادامه پیداكردن این فرآیند دلخوریهای عمیقی بین شما و اطرافیانتان ایجاد میكند كه براحتی قابل جبران نیستند. بنابراین هنگامیكه احساس خشم و عصبانیت بر شما غلبه كرد چند نفس عمیق بكشید و قبل از اینكه حرفی را بر زبان بیاورید آن را چند بار در ذهنتان مرور كنید.
حتی میتوانید از تكنیك نوشتن استفاده كنید به این ترتیب كه حرفهایتان را روی یك كاغذ بنویسید و سپس آن را كنار بگذارید. اگر چند روز بعد به آن مراجعه كنید متوجه میشوید كه تا چه حد تندروی كرده بودید یا اگر آن همه خشم را بیان میكردید با چه نتایج ناراحتكنندهای روبهرو میشدید.
- حسادت آرامشتان را میدزدد
شاید همه شما این حس آزاردهنده را تجربه كرده باشید. حسادت زمانی اتفاق میافتد كه شما احساس میكنید كمتر از آنچه كه استحقاقش را دارید بهرهمند شدهاید و دقیقا به همین دلیل به كسانی كه موقعیت برتری نسبت به شما دارند، حسادت میكنید. واقعیت این است كه آنها در ناكامی شما هیچ نقشی نداشتهاند و شما به علت آنكه دلیل منطقی برای احساساتتان پیدا نمیكنید، به طور ناخودآگاه به روح و روانتان آسیب وارد میكنید. البته این مشكل هم مثل بقیه مشكلات راهحلی دارد. عوامل به وجودآورنده حسادت از جامعهای به جامعه دیگر تفاوت دارند و این به دلیل آن است كه مزایای ارزشمند در هر فرهنگی منحصر بهفرد است. برای مثال اگر در یك جامعه تجملات و منابع مادی بیشتر ارزشمند شناخته شود، اعضای آن جامعه هم دقیقا بر سر همین مسائل نسبت به هم حسادت میكنند.
اگر در دوران كودكیشما اینگونه آموزش دیده باشید كه به خواستههای دیگران قبل از خواستههای خودتان اهمیتدهید و عرصههای رشد و شكوفایی استعدادتان را كمتر تجربه كرده باشید بیشتر از دیگران در معرض تجربهكردن حسادت خواهید بود. اما این پایان راه نیست. خودتان را محكوم نكنید. درست است كه احتمالا فرصتهای زیادی را از دست دادهاید یا موقعیت لازم برای بهرهمندی از تواناییهایتان را نداشتهاید، اما به یاد داشته باشید كه باید در تمام مراحل زندگیتان به دنبال شناسایی استعدادهایتان باشید.
برای مثال، ممكن است افراد زیادی باشند كه از لحاظ مادی و شغلی در شرایط بهتری قرار داشته باشند و شما در مرتبه پایینتری باشید. این در حالی است كه ممكن است شما از لحاظ زندگی خانوادگی یا گروه دوستان در فضای گرمتر و مناسبتری به سر ببرید. بنابراین نقاط قوت و مثبت زندگیتان را پررنگتر كنید و از اینكه مدام ناكامیهایتان را برای خودتان و دیگران یادآوری كنید، بپرهیزید. فراموش نكنید تمام این نابرابریها در اثر بیعدالتی اتفاق نیفتادهاند و تلاشهای دیگران هم در این زمینه تأثیرگذار بودهاند.
درست است كه مقایسهكردن خود با دیگران موجب ایجاد رقابت و تلاش برای بهترشدن و پیشرفت میشود، اما اگر به صورت افراطی انجام شود یا در مورد موضوعاتی باشد كه شما در جبران آنها دیگر توانا نیستید، تنها به ایجاد حسادت كمك میكند. اگر میخواهید دیگران شما را با تمام تواناییها و ویژگیهایتان باور داشته باشند باید قبل از آنها خودتان در این مسیر پیشقدم شوید و توانمندیهایتان را به دیگران اثبات كنید.
- سنگ غرور را از جلوی پایتان بردارید
اگر احساس میكنید دیگران در سطح شما نیستند، شایستگی مورد مشورت قرارگرفتن را ندارند، نمیتوانید از آنها در عرصههای مختلف كمك بگیرید، خودتان را بزرگ تصور میكنید در حالی كه اطرافیانتان را افرادی كوچك و حقیر میدانید، بهتر است هرچه سریعتر فكری به حال غرورتان كنید. گاهی ممكن است غرور را با اعتماد به نفس اشتباه بگیرید و تصور كنید تمام این ویژگیها طبیعی هستند، اما واقعیت این است كه با ادامهدادن این رویه طولی نخواهد كشید كه تبدیل به فردی تنها خواهید شد.
برای آنكه فرق بین غرور و اعتماد بهنفس را راحتتر متوجه شوید، میتوانید فردی را تصور كنید كه مغرور است، اما به اندازه كافی اعتماد بهنفس ندارد و در برابر كوچكترین مشكلات میدان را خالی میكند و در مقابل فردی را در نظر بگیرید كه باصلابت تمام در برابر حوادث زندگی بدون كوچكشمردن و تحقیر دیگران میایستد. اگر افراد مغروری باشید مسائل و مشكلات را كوچكتر از آنچه كه هستند در نظر میگیرید این در حالی است كه داشتن اعتماد بهنفس موجب میشود به همه چیز با دیدگاهی واقعبینانه نگاه كنید بنابراین نسبت به سایر افراد در موارد كمتری در زندگی با شكست روبهرو میشوید.
برای از بینبردن غرور تنها كافی است تمرین كنید كه به دیگران احترام بگذارید و برای آنها در زندگیتان جایی را اختصاص دهید. برای مثال میتوانید در مورد مسائل مختلف اعضای خانواده یا دوستانتان مشورت كنید و نظرات آنها ر ا جویا شوید. تلاش برای گذراندن اوقات با افرادی كه زمانی تصور میكردید در سطح شما نیستند هم میتواند شروع خوبی برایتان باشد.
- زودرنجیهایتان را دور بریزید
اگر فكر میكنید تنها یك مخالفت ساده از سوی اطرافیانتان كافی است تا حسابی رنجیده شوید باید سعی كنید این مشكل هرچه سریعتر و پیش از آن كه در شما نهادینه شود از بین ببرید. باور كنید برای داشتن یك زندگی شاد و كمتنش لازم نیست همه چیز مطابق میل و نظر ما پیش برود.
یكی از عواملی كه باعث میشود شما به فردی زودرنج تبدیل شوید آن است كه همه چیز را در ذهنتان بهترین وجه مطابق میلتان تصور میكنید و زمانی كه با واقعیتها روبهرو میشوید، تمام افكارتان دچار آشفتگی میشود. انتظارات بیش از حد شما در مورد دیگران و طرز برخوردشان با شما همیشه موجب دلخوری بین شما و آنها خواهد شد؛ بنابراین اگر میخواهید رابطه بهتری با آنها داشته باشید، سعی كنید توقعات خود را اندكی تعدیل كنید. بكوشید بدترین شرایطی را كه ممكن است برایتان ایجاد شود، تصور كنید تا اگر مشكلی برایتان پیش آمد خاطرتان آزرده نشود. ضمن آنكه تقویت روحیه صبر و بردباری را از یاد نبرید.
تكلیفتان را با خودتان مشخص كنید. یكی از راههایی كه به شما كمك میكند تا به سرعت دچار ناراحتی نشوید این است كه از قبل برای خودتان تعیین كنید از چه رفتارهایی و چرا آزرده میشوید. اگر دلیل منطقی برای ناراحتیهایتان پیدا نكردید آنها را كنار بگذارید.
با خودتان تمرین كنید تا اگر كسی موجبات ناراحتی شما را فراهم كرد بلافاصله به او پاسخ ندهید، اما این به آن معنا نیست كه اجازه دهید ناراحتیهای شما روزبهروز روی هم تلنبار شود و یكباره زخمهای قدیمی سر باز كند، بلكه به آن معناست كه اجازه دهید در یك فرصت مناسب كه آرامشتان را بازیافتهاید با طرف مقابلتان وارد گفتوگو شوید. برای این منظور مواردی را كه باعث ناراحتیتان میشود، بدون هیچ ابهامی و در كمال آرامش بیان كنید.
هر بار كه از رفتارهای شخصی آزرده شدهاید قبل از آنكه مدام ایرادهای رفتاری او را برای خودتان مرور كنید و به ناراحتیهایتان دامن بزنید به یاد اشكالات خودتان بیفتید و فراموش نكنید هركدام از این رفتارهای منفی ممكن است باعث آزردگی اطرافیانتان شود. بنابراین برای نقدكردن رفتارهای دیگران از خودتان شروع كنید.
- نگذارید كینهها دردسرساز شود
حلكردن مشكلات و بیتفاوتنبودن نسبت به آنها از جمله مهارتهای اساسی زندگی است كه توجه نسبت به این مساله میتواند از بسیاری دغدغههای آینده شما پیشگیری كند. زمانی كه شما نتوانید ناراحتیها و دلخوریهایتان را به شیوهای صحیح و منطقی حل كنید و هر روزی كه میگذرد روی هم انباشتهشان نمایید به تدریج به فردی كینهای تبدیل خواهید شد. كینهداشتن آرامش را از شما دور میكند تا جایی كه دیگر نمیتوانید براحتی مهر و محبتتان را نثار اطرافیانتان كنید.
اگر شما هم این روزها احساس میكنید قلبتان از كینهها پر شده است، حتی یك لحظه را هم از دست ندهید و از این فرصت باقیمانده تا سال نو استفاده كنید. كار سختی نیست. در این مورد هم ما به شما راهحلهایی را پیشنهاد میكنیم. ابتدا به درون خودتان رجوع كنید و یكبار دیگر ضمن شناسایی دلایل اصلی دلخوریها و كینههایتان آنها را مورد بازبینی قرار دهید. ممكن است در حال حاضر برای بسیاری از این ناراحتیها دلایل موجهی نداشته باشید یا اینكه داستان مربوط به گذشتههای دور باشد.
كافی است كمی هم قدرت بخششتان را به كار بیندازید و به جای مشغولكردن فكرتان به مسائلی كه چندان هم مهم نیست آرامش را برای خودتان به ارمغان بیاورید. اگر فكر میكنید این مساله آنقدر برایتان مهم است كه نمیتوانید آن را فراموش كنید باز جای درنگی باقی نمیماند. قبل از آنكه اینگونه احساسات منفی در شما درونی شود و به آنها عادت كنید باب گفتوگو را با كسی كه از او ناراحت هستید باز كنید و سعی كنید در نهایت احترام او را از ناراحتیتان مطلع كنید.
توجه داشته باشید كه لحن شما نباید طلبكارانه باشد، بلكه باید از طرف مقابل درخواست كنید كه با هم راهحلی پیدا كنید. حتی اگر در جریان گفتوگو متوجه شدید این شما هستید كه مرتكب اشتباه شدهاید، تنها با یك عذرخواهی میتوانید از بروز بقیه اختلافات جلوگیری كنید، ضمن آن كه یك رابطه سالم و قوی همراه با گذشت را با طرف مقابلتان آغاز كنید.
- خسیس نباشید
درست است آمدن فصل بهار و برگزاری عید نوروز همیشه با نو شدن همراه است و این جزو آیینهای برگزاری این ایام محسوب میشود، اما تمام اینها به معنای آن نیست كه باید بیشتر وسایلتان را دور بریزید یا چیزهای جدیدی را جایگزینشان كنید، بلكه منظور از نو شدن این است كه باید همه چیز را از آلودگیها پاك و به این ترتیب شادابی و طراوت را وارد زندگیتان كنید. اما اگر اصرار دارید تمام وسایلتان حتی آنهایی را كه دیگر كاربردی برایتان ندارد، نگهداری كنید ممكن است از طرف اعضای خانوادهتان به خساست محكوم شوید.
شاید خودتان تصور كنید فرد مقتصدی هستید و با نگهداری تمام وسایل در واقع صرفهجویی میكنید، اما قبل از آنكه خودتان را تبرئه كنید بهتر است یكبار دیگر وسایلتان را بررسی كنید. بسیاری از لوازمیكه به آنها دلبستگی دارید شاید در طول سال حتی یكبار هم به دردتان نخورد. بنابراین بهتر است تنها لوازمی را كه كاربردی هستند نگهداری كنید، ضمن آنكه از خرید لوازم غیرضروری هم بپرهیزید. زندگیكردن در آپارتمانهای كوچك اغلب شما را با مشكل كمبود جا روبهرو میكند. بنابراین خانهتكانی منزلتان فرصت خوبی خواهد بود كه این لوازم را تفكیك كنید.
مشكل خساست تنها در مورد مسائل مالی خلاصه نمیشود، بلكه اگر این رفتار در شما نهادینه شده باشد آن را در عرصههای دیگر زندگیتان هم پیاده خواهید كرد؛ برای مثال ممكن است به طور ناخودآگاه در ابراز محبت به اعضای خانواده یا اطرافیانتان هم خساست به خرج دهید. محاسبه سود و زیان در مورد تصمیماتی كه به طور روزمره اخذ میكنید، اگرچه جنبههای مثبت بسیاری دارد، اما اگر به طور افراطی نسبت به آن حساسیت به خرج دهید در نهایت موجب خستگی و دلزدگی اطرافیان خواهد شد. چه بسا شما كه تلاش كرده بودید فرزندانی را تربیت كنید كه در این زمینه به شما شباهت داشته باشند در واكنش به شما به افرادی مصرفگرا تبدیل شوند.
خسیسبودن در واقع نوعی وسواس فكری است كه حتی در مورد مسائل مادی هم نهتنها موجب رضایت خاطر شما نمیشود، بلكه همچون باتلاقی است كه روزبهروز شما را در كام خود فرو میبرد؛ ضمن آنكه باعث میشود شما تمایل شدیدی به رعایت نظم پیدا كنید كه بعد از مدتی تنها نارضایتی اطرافیان را به بار خواهد آورد.
- از خود راضی نباشید
میتوانید آسایش خودتان را به هر قیمتی به آسایش دیگران ترجیح دهید، میتوانید حقوق دیگران را براحتی زیر پا بگذارید یا حتی میتوانید تمام خوبی را شایسته خودتان بدانید تا در عرض مدتی كوتاه تمام دوستانتان را از دست بدهید.
خودخواهبودن هم از جمله ویژگیهایی است كه میتواند در مدتی نهچندان طولانی شما را به فردی منزوی تبدیل كند؛ البته خلاصی از این صفت ناخوشایند هم مانند دیگر صفتها كار دشواری نیست. برای مثال در این روزها به جای آنكه تنها نظر خودتان را در نظر بگیرید و به فكر راحتی بیشتر باشید از نظرات و ایدههای سایر اعضای خانه در چیدمان جدید و تغییر دكوراسیون منزل استفاده كنید. به این ترتیب هم مشاركت در خانه را افزایش دادهاید و هم جایی برای سایر افراد در زندگیتان باز كردهاید.
بعضی از راننده های کامیون جمله های جالبی مینویسن پشت ماشیناشون ! حالا یا جنبه طنز داره
یا جمله های فلسفی و ادبیاته یا عاشقانه است یا … بهر حال زیباست و ارزش خوندن داره ...
اگر از عشقت نکنم گریه و زاری
به جهنم که مرا دوست نداری!
اگه الله کند یاری
چه اف باشد چه سوسماری!
اگر خواهی بمیری بی بهانه
بخور ماست و خیار و هندوانه!
ای بلبل اگر نالی من با تو هم آوازم
تو عشق گل داری، من عشق گل اندامی!
لاستیک قلبمو با میخ نگات پنچر نکن
بر در دیوار قلبم نوشتم ورود ممنوع !
عشق آمد و گفت من بی سوادم
قربان وجودت که وجودم ز وجودت بوجود آمده مادر
شتاب مکن! مقصد خاک است
رادیاتور عشق من از بهر تو، آمد به جوش!
اگر نداری باورم بنگر به روی آمپرم
کاش جاده زندگی هم دنده عقب داشت
آب رادیاتور ماشین بخور محتاج نامردان نباش!
آدم دیوانه را بنگی بس است خانه پرشیشه را سنگی بس است!
اتوبوس من غصه نخور، منم یه روز بزرگ میشم!(ژیان)
سر پایینی برنده سر بالایی شرمنده!
داداش مرگ من یواش!
کاش می شد سرنوشت را از سر نوشت
تند رفتن که نشد مردی! چشم انتظارم که برگردی
یا اقدس! یا هیچکس
زندگی نگه دار پیاده می شم
محبت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم برنمی دارد
منمشتعلعشقعلیمچکنم
ایحجتخدا
دریای غم ساحل ندارد
قربون دل غریب پرستت
از عشق تو لیلی؛ رفتم زیر تریلی
همه از مرگ می ترسند من از رفیق نامرد
به مد پرستان بگو آخرین مد کفن است
ای روزگار با ما شدی ناسازگار!
بپر بالا که گیر نمیاد!
باغبان در را مبند من مرد گلچین نیستم
من خودم گل دارم و محتاج یک گل نیستم!
بحث30یا c ممنوع!
بخور و بخواب کارمه
الله نگهدارمه!
به مادرت رحم کن کوچولو!
تا جام اجل نکرده ام نوش
هرگز نکنم تو را فراموش!
تا سگ نشوی کوچه و بازار نگردی
تا کوچه و بازار نگردی نشوی گرگ بیابان!
تاکسی نارنجی
از من نرنجی!
تجربه نام مستعاری است که بر خطاهای خود میگذاریم!
جهان باشد دبستان و همه مردم دبستانی
چرا باید شود طفلی ز روز امتحان غافل؟!
داداش مرگ من یواش
امان از دست گلگیر ساز و نقاش!
درخت مکر زن صد ریشه دارد
فلک از دست زن اندیشه دارد!
رنج گل بلبل کشید و برگ گل را باد برد
رنج دختر مادر کشید و لذتش داماد برد!
دلبری دارم چو مار عینکی
خوشگل و زیبا ولی کم پولکی!
حالا که خر تو خره ماهم پیرایدم(ژیان)
رخش بی قرار!
رفیق بی کلک مادر!
در طواف شمع می گفت این سخن پروانه ای
سر پیچ سبقت نگیر جانا مگر دیوانه ای!
دلبرا دل به تو دادم که به من دل بدهی
دل ندادم که به من ساندوچ و دلمه دهی!
دنبالم نیا اسیرم میشی!
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ تر از هیچ تو بر هیچ مپیچ!
دودوتا هفتا کی به کیه!
رود می رود اما ریگذارش می ماند!
زندگی بدون عشق مثل ساندوچ بدون نوشابه هست!
زندگی بدون عشق مانند شلوار بدون کش هست!
ژیان عشقت مرا بیچاره بنمود
ز شهر و خانه ام آواره بنمود!
شب و روز رانندگی در جاده ها کار من است
از خطر باکی ندارم جون خدا یار من است!
شو همره بلبل لبلب هرمهوش!
(اینو برعکس هم که بخونی همین میشه)
عشق میکروبی است که از راه چشم وارد می شود و قلب را عاشق می کند!
کوه از بالا نشینی رتبه ای پیدا نکرد
جاده از افتادگی از کوه بالا میرود!
گاز دادن نشد مردی
عشق آن است که بر گردی!
گدایان بهر روزی طفل خود را کور می خواهند
طبیبان جملگی خلق را رنجور می خواهند!
تمام مرده شویان راضیند بر مردن مردم
بنازم مطربان را که خلق را مسرور می خواهند!
گلگیرم ولی گل نمیگیرم!
یه بار پریدی موتوری دو بار پریدی موتوری آخر می افتی موتوری!
گرگی که مرا شیر دهد میش من است
بیگانه اگر وفا کند خویش من است
نوکرتم ننه!
یا علی گفتیم و قسط آغاز شد!
دیشب بابام منو زد بخاطر تو ...
نیم كیلو باش ولی مرد باش
ببخشید پشتم به شماست
عاقبت فرار از مدرسه!
عاقبت لیسانس گرفتن!
ایکاش زندگی دنده عقب داشت!
این وسیله بهر روزی دست ماست
در حقیقت مالک اصلی خداست
گشتم نبود نگرد نیست
زگهواره تا گور بی خیال؟
من تماشای تو می کردم و غافل بودم
کز تماشای تو خلقی به تماشای منند
جوانی المثنی ندارد
عاشق بی انتظار مادر
علم بهتر است یا ثروت؟
هیچكدام فقط ذره ای معرفت
به گنده تر و خرتر از خودت احترام بگذار!
عیب رندان مكن ای زاهد پاكیزه سرشت
سرنوشت دگران بر تو نخواهند نوشت
ناز نگات قشنگه!
تند رفتن كه نشد مردی
عشق است كه برگردی
هر كجا محرم شدی، چشم از خیانت باز دار
چه بسا محرم با یك نقطه مجرم میشود
مبر ز موی سفیدم گمان به عمر دراز
جوان به حادثه ای زود پیر میشود گاهی
دست بزن ولی خیانت مكن
منم یه روز بزرگ میشم
زندگی بر خلاف آرزوهایم گذشت
افسوس همه اش افسانه بود!
من از عقرب نمیترسم ولی از سوسك میترسم
من از دشمن نمیترسم ولی از دوست میترسم
من نمی گویم مرا ای چرخ سرگردان مكن
هرچه می خواهی بكن محتاج نامردان مكن!
شد شد، نشد نشد
بوسه مگر چیست، فشار دولب
این كه گنه نیست، چه روز و چه شب
بمیرد آنكه غربت را بنا كرد
مرا از تو، ترا از من جدا كرد
برگ از درخت خسته می شه
پاییز فقط یه بهانه است
در این دنیا كه مردانش عصا از كور می دزدند
من بیچاره دنبال مرد می گردم
رفاقت قصه تلخی است كه از یادش گریزانم
از بس خوردم مرغ و پلو
آخر شدم ماركوپولو
بخاطر دلم ولم
100 بار بدی كردی و دیدی ثمرش را
خوبی چه بدی داشت كه یك بار نكردی
تو كه بی وفا نبودی پدر سگ!
دلم دادم بری باهاش حال كنی
نه كه بری جیگركی بازكنی !
در قمار زندگی عاقبت ما باختیم
بس كه تكخال محبت بر زمین انداختیم
گر پادشاه عالمی، بازهم گدای مادری
نمیخام شمع باشم دخترا فوتم كنن
میخام سیگار باشم لوطیا دودم كنن
همه از من میترسن، من از نیسان آبی
هندونه بده قاچ كنیم، لوپتو بده ماچ كنیم !
دانی كه چرا راز نهان با تو نگفتم،
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
به درویشی قناعت كن كه سلطانی خطر دارد
اسیرتم ولی آزاد !
قربان وجودت که وجودم ز وجود تو بوجود آمده مادر
ای الهه ناز!!!
لوتی با ما به ازین باش که با خلق جهانی!
** آشپزی کردن یکی دیگر از روش های موثر در گرم کردن خانه است. با ایستادن کنار گاز و پخت غذا بدن شما با حرارت غذا گرم می شود و البته یکی از کارهای خانه یعنی آماده کردن وعده برای خانواده را نیز انجام داده اید.
** نوشیدنی های گرم بنوشید تا سیستم های داخلی بدنتان نیز گرم شوند. همچنین می توانید از لیوان این نوشیدنی های گرم به عنوان دستکش هم استفاده کنید. به جای دسته لیوان بدنه آن را بچسبید تا دست هایتان گرم شود.
** اجازه دهید نور خورشید وارد خانه شما شود. روزها می توان از این نعمت خدادادی که بدون هیچ هزینه ای در اختیار ما قرار گرفته است استفاده کنید. نور خورشید می تواند به فضای خانه شما یک گرمای متعادل بدهد.
** خانه را تمیز کنید تا گردش خون در بدن شما جریان بیشتری پیدا کند. با اینکار هم میزان گردش خون افزایش میابد و بدنتان گرم می شود هم در امر تمیز کردن خانه به مادر یا همسر خود کمک کرده اید.
** از دستگاه های بخور در خانه استفاده کنید تا فضای خانه گرم تر شود. این کار همچنین به مرطوب شدن هوا نیز کمک می کند چرا که در فصل زمستان هوای خانه غالبا خشک است.
** درب اتاق هایی که از آن ها کمتر استفاده می کنید را ببندید تا هوا در یک محل کوچکتر ساکن باشد. هر چه فضا محدودتر باشد هوای آن محیط زودتر گرم می شود و همچنین گرمای خانه هدر نمی رود.
** در گوشه ای از خانه که تقریبا دما متعادل است یک دماسنج قرار دهید. توجه داشته باشید که بهترین دما برای خانه باید نزدیک به 23 درجه سانتی گراد باشد و همیشه با دماسنج و میزان آن دقت کنید.
** اگر قسمتی از کف خانه شما بدون فرش باقی مانده است بهتر است آن را پر کنید. قرار دادن فرش در مناطق خالی کف اتاق ها می تواند از وارد شدن سرما از زمین جلوگیری کند.
** روزها و یا هنگام خوابیدن می توانید از کلاه برای پوشاندن سرتان استفاده کنید. بسیاری از محققان به این اعتقاد دارند که گرم بودن سر می تواند باعث گرم شدن تمامی بدن شود.
** شست شوی لباس ها نیز دارای یک روند خاصی است که باعث می شود بدن شما گرم بماند. از شستن با دست تا اتو کردن لباس ها همگی میتوانند شما را از سرما دور کنند.
** تلقین های روانی می توانند گزینه خوبی برای فرار از سرما باشد. خانه را با رنگ های گرم مانند نارنجی و قرمز پر کنید. این باعث می شود تا چشمان شما گرم به گرمای این رنگ های عادت کنند و حس سرما از خانه شما دور می شود.
رمز خوشبختی انسان نسیت جز این / مهربانی ، مهربانی ، مهربانی . . .
.
.
.
هیچ ثروتی بالاتر از مهربانی نیست ، یادت باشه تو خیلی ثروتمندی
یه خورده از ثروتت رو هم به ما بدی چی میشه آخه !؟
.
.
.
تو همان مهربانی هستی؟! یا مهربانی همان توست؟!
نمی دانم
می دانم بی شک با هم نسبت نزدیکی دارید . . .
.
.
.
مهربانی نقش هر نقاش نیست / هر که نقشی را کشید نقاش نیست
نقش را نقاش معنا میدهد / مهربانی نقش یار است حیف که یار نقاش نیست . . .
.
.
.
ایمان داشته باش که کمترین مهربانی ها از ضعیفترین حافظه ها پاک نمیشوند
پس چگونه فراموش خواهی شد تو که پیشه ات مهربانی است . . . ؟
.
.
.
مهربانی باغ سبزی است که از روزنه پنجره ها باید دید
مهربانم مگذار لحظه ای روزنه پنجره ها بسته شود . . .
.
.
.
حالا که آمده ای ، چترت را ببند
در ایوان این خانه جز مهربانی نمی بارد . . .
ادامه در لینک زیر
.
.
.
بی وفایی کن وفایت میکنند با وفا باشی خیانت میکنند
مهربانی گر چه آیینه ی خوشیست مهربان باشی رهایت میکنند . . .
.
.
.
کاش میشد بر جدایی خشم کرد / شاخه های نسترن را با تواضع پخش کرد
کاش میشد خانه ای از مهر ساخت / مهربانی را در آن سرمشق کرد . . .
.
.
.
در مهربانی همچون باران باش که در ترنمش علف هرز و گل سرخ یکیست . . .
.
.
.
مهربانی زبانی است که :
برای کور دیدنی ، برای کر شنیدنی ، و برای لال گفتنی است . . .
.
.
.
مهربانی تزئین لحظه هاست
برای مهربانیت جوابی جز دوست داشتن ندارم . . .
.
.
.
عشق را رنگ آبی زدم، دوست داشتن را قرمز، نامردی را سیاه، دروغ را سفید،
ولی نمی دانم چرا به تو که میرسم نمی دانم مهربانی چه رنگی است . . .؟
.
.
.
مهربونیات زیاده که هنوز خوب و صبوری / مثل یک حس قشنگی حتی وقتی خیلی دوری . . .
.
.
.
یادمان باشد از امروز جفایی نکنیم، یا که در خویش شکستیم صدایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند، طلب عشق به هر بی سروپایی نکنیم
مهربانی صفت بارز عشاق خداست، یادمان باشد از این کار ابایی نکنیم.
.
.
.
چه کسی رسد به پایت ز محبت و صفایت / به خدا ز مهربانی در جهان یگانه هستی . . .
به نام انکه دل را روشنا کرد
محبت رابه دل ها اشنا کرد
زمان نمی ایستد
و لحظه ها میروند
قدر بودن و باهم بودن را بدانیم
زندگی معلم بزرگی است
زندگی معلم بزرگی است. درس هایی می آموزد که در هیچ کتابی نیست و در هیچ دانشگاهی تدریس نمی شود. آنها که به کتاب ها و نوشته ها بسنده کردند و مغرور شدند از درس های بزرگ زندگی محروم شدند و بسیار آسیب دیدند. زندگی می آموزد که شتاب نکن. زندگی می آموزد چیزهایی که می خواهی به آنها برسی وقتی دریافتشان می کنی می بینی آنقدر هم که فکر می کرده ای مهم نبوده شاید هم اصلا مهم نبوده شاید موجب اندوهت نیز گشته است. زندگی می آموزد از دست دادن آنقدر هم که فکر می کنی سخت نیست. زندگی می آموزد رنج ها و سختی ها با همه تلخی که در کام تو دارند اگر خودت بخواهی می توانند بسیار آموزنده و رشد دهنده باشند. زندگی می آموزد چیزهایی که بزرگترها سر آن دعوا می کنند بزرگتر از چیزهایی نیست که کوچک ترها سر آن دعوا می کنند. زندگی می آموزد همه لحظات تبدیل به خاطراتی شیرین می شوند بعداً که می گذری و تو در آن لحظه بی تابی می کردی و این را نمی دانستی. زندگی می آموزد آنها که از تلخی ها می گریزند شیرینی ها را نخواهند چشید و آنها که از سختی ها می ترسند به آسودگی نخواهند رسید. زندگی می آموزد گذشت و مهربانی شیرین است. زندگی می آموزد آنکه کام دیگران را تلخ می کند غیر ممکن است کام خودش شیرین باشد. زندگی می آموزد سادگی زیباتر است. زندگی می آموزد بار بر دوش دیگران نهادن، شانه های خودت را سنگین می کند و بار از دوش دیگران برداشتن، خودت را سبکبار می کند. زندگی می آموزد صمیمیت را. زندگی نشان می دهد کسانی را که سنگین و بزرگ راه رفتند و خرد و شکسته شدند. زندگی می گوید من با تو مهربانم، خیلی مهربانم اگر تو با خودت نامهربان نباشی. زندگی می گوید بیش از آنکه تو مرا دوست می داری من تو را. بیش از آنکه تو مرا می خواهی من تو را. زندگی می گوید تو خیلی وقت ها مرا گم می کنی. جاهای عجیبی بدنبال من می گردی، جاهایی که شاید حتی زندگیت به تنگنا کشیده می شود. زندگی می گوید خیلی وقت ها تو از چیزی می گریزی و به تنگ می آیی که همانجا بوی عطر من پیچیده است. وقتی دست سالخورده ای را می گیری و با حوصله پا به پای او عرض خیابان را طی می کنی، وقتی به صورت کودکی گریان می خندی، وقتی نوازش دستان گرمت وجود لرزان یتیمی را گرم می کند. وقتی با حوصله و مهربانی نگاهت را به نگاه خسته پدر و مادرت گره می زنی. وقتی به همسرت فرصت می دهی تا در چشمه شکیبایی تو غبار آشفتگی و دلتنگی و خستگی اش را بزداید. وقتی با مهر و صبوری می خندی تا خنده زیبایت خنکایی باشد برای آنکه در گرمای زندگی جوش آورده است. می بینی زندگی چه پیداست. کاش از چشمه زندگی فرار نکنی و لختی کنارش بنشینی و دویدن های بی امان این فرصت را از تو نگیرد که کفش هایت را درآوری و پایت را در زلالش از رنج شتاب های پی در پی برهانی. از آنها نباشی که مهمند و به هرکس می رسند می گویند وقت ندارم. از آنها نباشی که سلام دیگران را نمی شنود و لبخندشان را نمی بیند.
زندگی چه معلم مهربانی است.
دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواند
رویاهایش را آسمان پرستاره نادیده می گیرد
زندگی فرصتی است ، غیر قابل بازگشت ...
زندگی موهبت است ، بپذیریدش
زندگی زیباست ، تحسینش کنید
زندگی اندوه است ، با آن مواجه شوید
زندگی تکاپو است ، به آن تن دهید
زندگی شادمانی است ، برایش نغمه سر دهید
زندگی تعهد است ، به عهدش وفا کنید
زندگی گرفتاری است ، تحملش کنید
زندگی راز است ، کشفش کنید
زندگی لذت است ، از آن بهره ببرید
زندگی امید است ، آرزویش کنید
زندگی سفر است ، به پایانش برسانید
زندگی مساله است ، حلش کنید
زندگی هدف است ، آن را به دست آورید
زندگی نبرد است ، در آن جرات حضور داشته باشید
به خدا توکل کنید و امیدوار باشین که روزی آرزوهاتون برآورده می شه ...
دويدن ساده، تاکتيکي نيست که افشا شود!
تمرين این بار هم پشت دربهای بسته برگزار شد که این موضوع باعث اعتراض هوادار خوزستانی این تیم شد این هوادار مدعی شد که هر زمان برای دیدن تمرینات به تهران می اید تمرینات پشت دربهای بسته است و چه فرقی بین استقلال و پرسپولیس است که هواداران آنها می توانند تمرینات تیم خود را ببینند اما ما نمی توانیم.
او به گل محمدی هم اعتراض کرد و گفت دویدن ساده که تاکتیکی نیست که تاکتیک شما افشاء شود.
لازم به ذکر است که حدود 20 هوادار پشت دربهای مجموعه درفشی فر منتظر دیدن بازیکنان این تیم هستند.
سرخپوشان فقط دویدند و هواداران اعتراض کردند
بعد از اتمام تمرین همگی با اتوبوس به هتل المپیک محل اردوی پرسپولیس برگشتند.
پرسپولیس ساعت 16:30 دقیقه امروز هم تمرین عصر خود را انجام می دهد و فردا در یک بازی تدارکاتی به مصاف سنگ آهن بافق می رود.
نکته جالب اینکه در پایان تمرین تمام بازیکنان به جز علي کریمی، مهدوی کیا و گل محمدی با اتوبوس به هتل برگشتند؛ کریمی همراه با چشمه سری و عکاس باشگاه در یک ماشین و مهدوی کیا با اتومبیل گل محمدی از درفشی فر خارج شدند، مهدوی کیا در هنگام خروج هیچ توجهی به هواداران نکرد اما علی کریمی از اتومبیل پیاده شد و با تمام آنها عکس یادگاری گرفت و امضا داد./مح
؛دكتر خدیجه رحمانی، متخصص تغذیه در مورد زمان مناسب برای استفاده از قرص های آهن گفت که بهترین زمان برای استفاده از این قرص ها را می توان زمانی دانست که معده خالی باشد، چرا که هنگامی که معده خالی باشد بدن مقدار بسیار بیشتری آهن جذب خواهد کرد.
خانم رحمانی، عضو هیات علمی دانشكده تغذیه صنایع غذایی و انستیتو تحقیقات تغذیهای دانشگاه شهید بهشتی، در این رابطه افزود: اگر كسی پس از استفاده از قرص آهن به ویژه با معده خالی حالت تهوع پیدا كند میتواند آن را پس از غذا و قبل از خواب مصرف كرده و بلافاصله بخوابد.
وی ادامه داد: دخترانی كه در وعدههای غذاییشان گوشت وجود ندارد و از پروتئین گیاهی مثل حبوبات استفاده میكنند باید همراه با وعدههای غذاییشان حتما از یك منبع ویتامین C استفاده كنند.
این متخصص تغذیه ادامه داد: سالادها و سبزیها منابع غنی ویتامین C هستند و بهتر است افراد از آبلیمو به عنوان چاشنی سالاد استفاده كرده تا بدنشان میزان بیشتری آهن جذب كند.
رحمانی با بیان اینكه دختران مدرسهای میتوانند برای دریافت آهن از ساندویچ تخممرغ در مدرسه استفاده كنند، افزود: چون آهن تخممرغ جذب پایینی دارد آنها میتوانند از گوجهفرنگی یا فلفل دلمهایهای رنگی كه منبع بسیار غنی ویتامین C هستند، استفاده كنند كه باعث بالا رفتن جذب آهن آن میشود.
عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی اظهار كرد: حتی زمانی كه افراد میخواهند قرص آهن را بعد از صرف وعدههای غذایی و پیش از خواب مصرف كنند نیز مصرف ویتامین C باعث بالا رفتن جذب آهن و كاهش حالت تهوع در فرد میشود.
منبع:novinfun.com
دکتر زهرا عبداللهی، سرپرست دفتر بهبود تغذیه جامعه ضمن بيان اين مطلب اظهار داشت: بهتر است افراد میوهها را در برنامه غذایی خود قرار دهند و هميشه يك ظرف بزرگ ميوه روي ميز، كابینت يا در داخل يخچال بگذارند تا با ديدن آن به مصرف ميوه تشويق شوند.
دکتر زهرا عبداللهی افزود: میوه های تازه بهترين نوع از ميان وعده ها هستند كه مي توان آنها را در وعده صبحانه ها استفاده كنند.
وی گفت: افراد مي توانند بيشتر از ميوههاي كامل (با پوست) به جاي آب ميوه استفاده كنند، تا از فيبرهاي موجود در آنها بهره بيشتري ببرند.
این متخصص تغذیه توصيه كرد: ميوهها را قبل از مصرف بشويند تا آلودگي ها از سطح آن پاك شود و بعد از شستن آنها را خشك كنيد همچنين اگر پوست میوه را جدا کرده از قرار دادن آن در مجاورت هوا خودداری کنید زیرا ویتامینهای آن به خصوص ویتامین C از بین میرود. /ح
بیوگرافی مگان فاکس + تصاویر مگان فاکس
مگان دنیس فاکس زاده ی 16 می 1986، مدل و بازیگر آمریکاییست که بازیگری را در سال 2001 با حضور در چندین نقش کوتاه تلویزیونی و سینمایی آغاز کرد و در سریال امید و ایمان یک نقش تقریباً ثابت داشت. مگان سال 2004 را با نقشی در اعترافات ملکه درام تین ایجری آغاز کرد. در سال 2007 او برای نقش مایکلا بینز، معشوقه ی شیا لابوف در فیلم «ترانسفورمرز» بلاک باستر انتخاب شد که نقطه ی عطف بازی های او بود و برایش نامزدی های جوایز مختلف تین ایجری را در پی داشت. فاکس موفقیتش را در «ترانسفورمرز 2 : انتقام کشته شدگان» در سال 2009 تکرار کرد. او در فیلم بدن جنیفر نقش اصلی افتخاری را برعهده داشت.
فاکس در سال 2004 بعد از آشنایی با برایان آستن گرین(اهل بورلی هیلز) در حین ساخت امید و ایمان با او نامزد شد اما رابطه ی آنها تا قبل از ازدواج در ژوئن سال 2010 رابطه ای نصفه نیمه بود.
فاکس در شانزده سالگی(سال 2001) در اولین تجربه ی بازیگریش «تعطیلات در آفتاب» نقش برایانا والاس(دختر ارث بر) و رقیب الکس استیوارت( با بازی اشلی اولسن) را ایفا کرد. این فیلم در 20 نوامبر سال 2001 مستقیما بروی دی وی دی ریلیز شد. سال بعد نقش یون استار (نقش اصلی) سریال تلویزیونی خیابان اوشن را به عهده گرفت. این سریال 2 فصل داشت که از سال 2002 تا 2003 ساخت آن طول کشید و فاکس در 122 اپیزود 1 ساعته ی آن حضور داشت. او همچنین در سال 2002 در مجموعه ی What I like about you در اپیزود Like a virgin به طور افتخاری ایفای نقش کرد و در سال 2003 در سریال پسران بد 2 هم حضور داشت. در سال 2004 در سریال دونفرو نصفی در اپیزود Camel Filters and Pheromones حضوری افتخاری داشت و در همان سال در اولین فیلمش یعنی اعترافات ملکه ی درام تین ایجری نقش کارلا سانتی (نقش مکمل) رقیب لولا ( با بازی لیندسی لوهان) را ایفا کرد. همچنین در همان سال فاکس برای نقش سیدنی شانوفسکی (regular role2) درسریال امید و ایمان، سیتکام3 شبکه ی ABC بجای نیکول پگی انتخاب شد. فاکس در 36 اپیزود آن در فصل های 2 و 3 حضور داشت تا اینکه در سال 2006 سریال کنسل شد.
در سال 2007 فاکس برای نقش مایکلا بینز فیلم ترانسفورمرز که براساس حماسه ای کارتونی به همین نام ساخته شده بود، انتخاب شد. او در این فیلم نقش معشوقه ی سام ویتویکی با بازی شیا لابوف را داشت. مگان برای جایزه ی «عملکرد نقطه ی عطف» MTV و همینطور برای سه جایزه ی Teen Choice Awards نامزد شد و پس از آن برای دو دنباله ی این فیلم هم قرارداد امضا کرد. در ژوئن سال 2007 فاکس برای نقشی کوتاه در «چطور دوستان و غریبه ها را از دست بدهیم» در کنار جف بریجز، سیمون پگ و کریستن دانست انتخاب شد. در این فیلم او نقش سوفی می معشوقه ی سیدنی یانگ( جف بریجز) را بر عهده داشت. این فیلم برای اولین بار در 3 اکتبر 2008 به نمایش درآمد اما در باکس آفیس یک شکست به شمار آمد. در سال 2008 فاکس درکنار رومر ویلیس در نقش کارکتر گمشده ی فیلم فاحشه ظاهر شد. داستان فیلم درباره ی چند نوجوان امیدوار است که برای دنبال کردن حرفه ی بازیگری به هالیوود می روند اما می بینند که این کار سخت تر از آنچه همیشه می پنداشته اند است. این فیلم در 20 اکتبر سال 2008 اکران شد.
او نقش مایکلا بینز را در فیلم ترانسفورمرز 2: انتقام کشته شدگان، دوباره ایفا کرد. در حین فیلم برداری این فیلم بین فاکس و مایکل بی کارگردان فیلم سر ظاهر او بحث هایی به وجود آمد، جون از او خواسته بود 10 پوند (در حدود 4.5 کیلوگرم) به وزنش بیفزاید. ترانسفورمرز 2 در 8 ژوئن 2009 در توکیو ژاپن اکران شد و در 24 ژوئن به طور جهانی منتشر شد. با این وجود او در ترانسفورمرز 3 نقش مایکلا بینز را تکرار نکرد. فاکس اولین نقش اصلیش را در فیلم بدن جنیفر( نوشته ی نویسنده ی برنده ی اسکار یعنی دیابلو کودی) داشت. او نقش جنیفر چک، چیرلیدر جذابی را بازی کرد که نیرویی شیطانی داشت که با آن پسران را یک به یک در مزرعه ی مینسوتا شکار میکرد. در این فیلم آماندا سیفرید و آدام برودی هم بازی می کردند. این فیلم در 18 سپتامبر 2009 اکران شد.
در آوریل 2009 فاکس در فیلم جوناه هکس، نقش لیلا معشوقه ی هفت تیر کش جوناه( با بازی جاش برولین) را در کنار ویل آرنت ایفا کرد. این فیلم در 18 ژوئن 2010 منتشر شد. او نقشش در این فیلم را برجسته توصیف کرد. در اوایل سال 2009 مگان قرارداد نقش اصلی فیلم دوراهی(برای سال 2011) را امضا کرد، که درباره ی یک زوج جوان است که طی تعطیلاتشان در مکزیک درگیر یک برنامه ی قاچاق مواد می شوند. در مارس 2009 ورایتی گزارش داد که مگان فاکس می خواهد نقش آسپن ماتیو نقش اصلی فیلم Fathom که برگرفته از کتاب هایی کمیک است را به عهده گیرد که به همراه برایان گرین تهیه کننده ی آن بودند. این فیلم هم اکنون در مرحله ی پیش تولید است.
فاکس اغلب در مطبوعات با آنجلینا جولی مقایسه می شود و از او به عنوان «آنجلینا جولی بعدی» نام می برند. فاکس و جولی از آن جهت مقایسه می شوند که هردو خالکوبی هایی مشابه دارند. خود او می گوید که این مقایسه به خاطر نبود خلاقیت در مطبوعات است و تنها به موی سیاه و خالکوبی های آنها و بازیشان در فیلم های اکشن برمی گردد. شایعاتی وجود دارد که می گویند او جای جولی را در فیلم بعدی لارا کرافت خواهد گرفت. او در مورد این مقایسه همچنین می گوید: «من دختری با موهای قهوه ای و خالکوبی هستم. از این شایعات خنده ام می گیرد اما مردم همیشه می خواهند ما را مقایسه کنند». او خاطرنشان ساخت: «می دانم که او برایش مهم نیست که من که هستم. اما اگر من جای او بودم می گفتم « چه کسی در ترانسفورمرز خواهد بود که می خواهد منِ بعدی باشد؟ نمی خواهم او را ببینم.»
تصاویر مگان فاکس
مگان فاکس
مگان فاکس
اولین عکس مگان فاکس پس از زایمانش
اولین عکس مگان فاکس پس از زایمانش
مگان فاکس
مگان فاکس
شب یلدا کـــه رفتم ســــوی خـانه گرفتـــــــم پرتقـــــــــــــال و هندوانه
خیـــــار و سیب و شیرینی و آجیل دوتـــــا جعبه انــــــــــــــار دانه دانه
گـــــــز و خربوزه و پشمک که دارم ز هــــــــر یک خاطراتی جــــــاودانه
شب یلدا بــــــــوَد یا شـــــــام یغما و یــــــــــــــا هنگــــــــام اجرای ترانه
به گوشم می رسد از دور و نزدیک نوای دلکـــــــــش چنگ و چغــــــانه
پس از صرف طعام و چــــای و میوه تقاضــــــــا کردم از عمّـــــــه سمانه
که از عهــــــد کهـــــــــن با ما بگوید هم از رسم و رســــــــــوم آن زمانه
چه خوش میگفت و ما خوش میشنیدیم پس از ایشان مرا گـــــــل کرد چانه
نمی دانم چـــــــرا یک دفعـــــه نامِ- “جنیفر لوپز” آمــــــــــــــــد در میانه
عیالم گفت:خواهــــــــــان منی تو و یا خواهــــــــان آن مست چمانه؟
به او با شور و شوق و خنده گفتم عزیزم با اجــــــــازه، هــــــــــر دُوانه!!
نمی دانی چه بلوایی به پـــــا شد از آن گفتــــــــــــــــار پاک و صادقانه
به خود گفتم که”بانی” این تو بودی که دست همســـــــرت دادی بهانه
خلاصه آنچنــــــــــــــان آشوب گردید کـــــــــه از ترسم برون رفتم ز خانه
ز پشت در زدم فریـــــــــــاد و گفتم: “مدونا” هم کنارش، هر سه وانه!!
و آن شب در به روی مــن نشد باز شدم چـــــــــون مرغ دور از آشیانه
شب جمعــــــــــــه برای او نوشتم ندامت نامـــــــــــــه، امّـــا محرمانه
نمی دانم پس از آن نامــــــه دیگر عیالم کینه بــــــــــــا من داره یا نِه
ولی بگذار- بــــــــــــــا صد بار تکرار- بگویم آخرین حرفــــــــــــــم همانه!!
جنیفر لوپز متولد و بزرگ شده محله کَسل هیل در همسایگی برونکس واقع در نیویورک است.
مادر جنیفر لوپز مربی مهدکودک و پدرش متخصص رایانه هر دو پورتوریکویی تبار و کاتولیک مذهب، زاده شهر پونسی در جنوب پورتوریکو میباشند.
جنیفر لوپز دو خواهر به نامهای لیندا و لسلی دارد که از میان آنها لیندا دارای شغل روزنامه نگاری است. جنیفر لوپز تحصیلات مقدماتی خود را در مدارس و دبیرستان کاتولیک در برونکس به پایان رساند.
از ۱۹ سالگی به شکلی خودآموز به رقص و آوازخوانی پرداخت. در هنگام تحصیل در دانشگاه جنیفر در کنار رقص در باشگاه شبانه منهتن به عنوان شغل پارهوقت در دفترخانهای مشغول به کار شد.
نخستین فیلمی که جنیفر لوپز به عنوان یک بازیگر کلیدی، ایفای نقش کرد فیلم با ژانر زندگینامه به نام سلنا بود که به سال ۱۹۹۷ ساخته شد، در این فیلم جنیفر لوپز به عنوان یک بازیگر برجسته و متمایز موفق شد جایزه آلما[۲] را دریافت کند.
جنیفر لوپز توسط مجله اقتصادی آمریکایی فوربز عنوان ثروتمندترین بازیگر لاتین تبار اهل هالیوود را به خود اختصاص داد.
در مورد روابط خصوصی جنیفر لوپز با مردان، رسانهها تمرکز خاصی دارند. او تاکنون روابط نسبتا گرمی با شان کامز، کریس جود، بن افلک و مارک آنتونی داشته است.
کمتر از دو ماه بعد از جدایی جنیفر و بن افلک، جنیفر با مارک آنتونی آشنا شد.
زندگی مشترک جنیفر لوپز با مارک آنتونی ۷ سال طول کشیدو آنها ۲۲ فوریه ۲۰۰۸ صاحب یک دختر و یک پسر شدند.
جنیفر لوپز با دریافت مبلغ ۶ میلیون دلار اجازه داد تا عکس او و دوقلوهایش در مجله پیپل چاپ شود. سرانجام در ۱۵ جولای ۲۰۱۱ بعد از ۷سال زندگی مشترک، جنیفر و مارک آنتونی از هم جدا شدند.
عكس جنيفرلوپز
عكس جنيفرلوپز
عكس جنيفرلوپز
عكس جنيفرلوپز
به صد یلدا الهی زنده باشی / انار وسیب وانگورخورده باشی
اگریلدای دیگرمن نباشم، تو باشی وتو باشی وتو باشی
پیشاپیش یلدات مبارک
به ادامه مطلب بروید
رازهایی که زنان باید در مورد مردان بدانند.
به ادامه مطلب بروید
برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است
تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند
در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم
ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم
تا مثل باران هر صبح برایت شعری می سرودم
آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می شدم
و بر صورت مه آلودت می لغزیدم
ای کاش باد بودم و همه عصر را در عبور می گذراندم
تا شاید جاده ای دور هنوز بوی خوب پیراهنت
را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باشد
که مرهمی شود برای دلتنگی هایم........
طعم شیرین عشق را تنها با تو چشیده ام
از آن لحظه که تو آمدی تنها این را از قلبم شنیده ام
دوستت دارم
نقاشی خودم را در کنار تو بر روی دیوار اتاقم کشیده ام
همه می گویند تو دیوانه ای ، نمیدانند برای داشتن تو چه سختی ها کشیده ام
تو باور کن که من برای داشتن عشق پاکی مثل تو لحظه ها را با خدای خویش بوده ام،
تا تو را به من بدهد که اینگونه عاشقت شوم ، اینگونه اسیر آن دل مهربانت شوم
تو آنقدر خوبی ، که بهتر از تو ندیده ام ، ای باوفا ، وفادارتر از تو ندیده ام
ای سرچشمه ی روشنی ها ، دستم را بگیر تا حس کنم که تو را دارم
تا باور کنم که عشقی ماندگار مثل تو را دارم
که من که جز تو کسی را ندارم ، قلبم ، احساسم ، وجودم مال تو است ،
این حرف آخر من است ، همیشه با تو بودن را میخواهم .
نه! یک لحظه نیز فکر نمیکنم که تو نیستی ، من تنها هستم و تو در کنارم نیستی ، نه !
نمیخواهم حتی یک لحظه نیز ، به آن لحظه ی تلخ بیاندیشم.
ببین که قلبم از آن روز که تو آمدی ، چه حالی دارد ، تو که در قلب منی ببین چه هوایی دارد ،
به چشمانم نگاه کن و ببین چه دنیایی دارد ، بیا در آغوشم و حس کن که وجودم چه التهابی دارد
قلبم چه تپشی دارد ، وای که خودم نیز نمیدانم چه حالی دارم
میدانم تو نیز حال مرا داری ، اما هنوز هم باور نداری که چه جایگاهی در قلبم داری
تو که در قلب منی ، میفهمی که چرا اینگونه قلبم میتپد
چون بدجور عاشقتم…
شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم
اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی
یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه
ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب
می گفت
شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری
به جان دلبرش افتاده بود- اما-
طبیبان گفته بودندش
اگر یک شاخه گل آرد
ازآن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را و
بسوزانند
شود مرهم
برای دلبرش آندم
شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را
بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده که افتاد چشم او ناگه
به روی من
بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من
به آسانی مرا با ریشه از خاکم جداکرد و
به ره افتاد
و او می رفت و من در دست او بودم
و او هرلحظه سر را
رو به بالاها
تشکر از خدا می کرد
پس از چندی
هوا چون کوره آتش زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟
در این صحرا که آبی نیست
به جانم هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم هرگز
دوایی نیست
واز این گل که جایی نیست ؛ خودش هم تشنه بود اما!!
نمی فهمید حالش را چنان می رفت و
من در دست او بودم
وحالا من تمام هست او بودم
دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب، نسیمی در بیابان کو ؟
و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه
روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر اوکم شد
دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه -
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
زهم بشکافت
زهم بشکافت
اما ! آه
صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد
نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
بمان ای گل
که تو تاج سرم هستی
دوای دلبرم هستی
بمان ای گل
ومن ماندم
نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد....
در آن دورانی که به توالت های عمومی در شرق اطمینان کمتری وجود داشت، خانمی انگلیسی در تدارک سفری به هندوستان بود. مهمانخانه کوچکی را که متعلق به مدیر مدرسه محلی بود در نظر گرفت و اتاقی در آن رزرو کرد. چون نگران بود که آیا در مهمانخانه توالت وجود دارد یا خیر؟ در نامه ای به مدیر مدرسه سؤال کرد که آیا در مهمانخانه مورد نظر WC وجود دارد یا خیر ؟
مدیر مدرسه تسلط کاملی به زبان انگلیسی نداشت، نزد کشیش محلی رفت و پرسید که WC به چه معنی است؟ کشیش هم تا آن زمان نشنیده بود. دو نفری همت گماشتند تا معانی احتمالی این دو حرف را بیابند و نهایتاً به این نتیجه رسیدند که خانم مزبور طالب Wayside Chapel است. (کلیسایی کوچک در کنار جاده) که بداند آیا کلیسایی کنار جاده، نزدیک مهمانخانه وجود دارد یا خیر؟ آنها ابداً به ذهنشان خطور نکرد که این دو حرف ممکن است به معنی توالت باشد.
مدیر مدرسه در جواب خانم نامهای نوشت. متن نامه به شرح زیر است:
خانم عزیز در کمال مسرت به اطلاع شما می رسانم که در 9 مایلی مهمانخانه یک WC وجود دارد که در میان بیشهای از درختان کاج قرار گرفته و اطراف آن را چشماندازی زیبا فرا گرفته است. این WC گنجایش 229 نفر را دارد و روزهای یکشنبه و پنجشنبه باز است. چون انتظار میرود افراد بسیاری در ماه های تابستان به اینجا بیایند، توصیه میکنم زودتر تشریف بیاورید.
اما، در این WC فضای ایستاده هم زیاد وجود دارد. این وضعیت مطلوبی نیست بخصوص اگر عادت داشته باشید مرتباً به آنجا بروید. شاید برای شما جالب باشد که بدانید دختر من در WC ازدواج کرد و در آنجا بود که با شوهرش ملاقات کرد. واقعه بسیار عالی و جالبی بود. در هر محل نشستن ده نفر نشسته بودند. مشاهده سیمای آنها و شادمانی آشکار آنها بسیار دلپذیر بود. از هر زاویه میتوان عکس گرفت. متأسفانه همسرم بیمار شده و اخیراً نتوانسته است به آنجا برود. تقریباً یک سال از آخرین مرتبهای که رفته میگذرد که البته برای او بسیار دردناک است.
البته مسرور خواهید شد که بدانید بسیاری از مردم ناهارشان را با خودشان میآورند و تمام روز را آنجا میگذرانند که برایشان بسیار دلپذیر است. دیگران ترجیح میدهند قبل از وقت بیایند و تا آخرین لحظه هم بمانند. به آن بانوی محترم توصیه میکنم روزهای پنجشنبه به آنجا بروید زیرا نوازنده اُرگ نیز میآید و همراهی میکند.
جدیدترین چیزی که افزوده شده ناقوسی است که هر وقت کسی وارد میشود زنگ میزند. بازاری هم در آنجا داریم که نشیمن گاه مخملی برای همه فراهم میکند چون بسیاری بر این باورند که مدتهاست چنین چیزی لازم بوده است. چشم به راهم که شما را تا آنجا همراهی کنم و شما را در جایی قرار دهم که همه بتوانند شما را ببینند.
با احترامات فائقه – مدیر مدرسه
خانم مزبور وقتی نامه را خواند غش کرد ... و البته هیچوقت به هندوستان نرفت.
|
|||||||||||||||||||||||||||||
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دوستم داشته باش…
چون تو را می یابم، آســــــــمان فرش من است…
رودســـــــرمست من است
من تو را می جویم، با سرانگشت دلم روح پر نقش تو را میپویم
شــــادم از این پویش، مستم از این خواهش …
آه اگر پلک زنم
نکند محو شوی!
آه اگر گریه کنم
نکند پردهء اشک، نقش زیبایت را اندکی تیره کند!
از رهی می ترسم، که تو همراه نباشی با من
از شبی در خوفم، که صدایت برود، دور شود از گوشم.
آه، آن شب نرسد
یا اگر خواست رسید، من به آن شب نرسم !!!
فاطمه مهدی پور
گوجه فرنگی یک «سبزی - میوه» است که در بشقاب ها می درخشد و خود نمایی می کند. این قرمزهای درخشان نقش مهمی نیز در تغذیه ی ما دارند. در این مطلب کوتاه چند ترفند متفاوت برای استفاده از گوجه فرنگی ارائه می دهیم. اگر به دنبال چند غذا یا میان وعده ی سبک و کم کالری هستید این مطلب به دردتان می خورد. با ما باشید. گوجه فرنگی: رفیق سلامتی گوجه فرنگی بدون تحمیل کالری اضافی میزان زیادی ویتامین c به بدن می رساند. در واقع در هر 100 گرم گوجه فرنگی 10 تا 20 میلی گرم ویتامین c وجود دارد. این میوه - سبزی همچنین سرشار از ویتامین a و بیشتر ویتامین های گروه b می باشد. املاح معدنی به ویژه پتاسیم، منیزیم و فسفر در آن چشمگیر بوده و به تعادل حالت اسید و باز بدن کمک می کنند. گوجه فرنگی بسیار خوش طعم و به صورت خام در سالاد یا با اندکی نمک بسیار خوش خوراک و دلچسب است. گوجه فرنگی پوشیده شده با کریستال های شکر (گوجه فرنگی شکری) گوجه فرنگی ها را پوست کنده و تخم های آن را در آورید. گوجه ها را ورقه ورقه کنید و روی ظرف فر بچینید. روی ورقه های گوجه فرنگی، آویشن، ورقه های نازک سیر و روغن زیتون بریزید تا خوش طعم و معطر شوند. به میزان کم شکر روی آن پاشیده و ظرف را داخل فر قرار دهید. گوجه فرنگی ها باید به مدت 4 ساعت و در دمای 90 درجه ی سانتی گراد در فر بمانند. از این گوجه فرنگی های شکری می توانید در کنار سالادها، غذاها و همچنین ساندویچ و غیره استفاده کنید. بروشتای گوجه فرنگی: ساده و خوشمزه نان تست را داغ کنید. سیر له شده و روغن زیتون را روی آن بمالید و سپس ورقه های گوجه فرنگی را روی نان قرار دهید. در واقع در هر 100 گرم گوجه فرنگی 10 تا 20 میلی گرم ویتامین c وجود دارد. این میوه - سبزی همچنین سرشار از ویتامین a و بیشتر ویتامین های گروه b می باشد اندکی نمک بزنید و مقداری هم جعفری یا ریحان خرد شده روی گوجه ها بریزید. بروشتای ساده و لذیذ شما آماده است تا یک میان وعده ی سالم داشته باشید. پاستا با طعم گوجه فرنگی: سریع و خوش طعم گوجه فرنگی ها را نگینی خرد کرده و روی بشقاب پاستاها بریزید. مقداری سیر له شده و روغن زیتون نیز به آن اضافه کنید. با انتخاب خود مقداری ترخون، جعفری یا هر سبزی معطر دیگری که دوست دارید را روی آن ریخته و میل کنید. سوپ خام گوجه فرنگی به مدت دو دقیقه گوجه فرنگی ها را در آب بجوشانید و سپس زیر آب سرد بگیرید تا سرد شوند. پوست آن ها را کنده هسته هایشان را در آورید و سپس خردشان کنید. گوشت گوجه فرنگی ها را با نمک، فلفل، سیر له شده، پیاز سفید خرد شده، جعفری و روغن زیتون مخلوط کنید. روی آن نیز مقداری جعفری خرد شده برای تزیین بریزید و این سوپ را به صورت خنک سرو و میل کنید.
ترجمه: فاطمه مهدی پور
اگه تو مال من بودي ماه از چشات طلوع مي کرد
پرستو از رو دست تو نغمه هاشو شروع مي کرد
اگه تو مال من بودي کلاغ به خونش مي رسيد
مجنون به داد اون دل زرد و ديوونش مي رسيد
اگه تو مال من بودي همه خبردار مي شدن
ترانه هاي عاشقي رو سرم آوار مي شدن
اگه تو مال من بودي قدم رو پاييز ميزديم
پاييز مي فهميد که ماها زبونشو خوب بلديم
اگه تو مال من بودي انقد غريب نمي شدم
من چي مي خواستم از خدا ديگه اگه پيشت بودم
اگه تو مال من بودي دور خوشي نرده نبود
دل من اون آواره اي که شبا مي گرده نبود
اگه تو مال من بودي چشام به چشمات شك نداشت
تنگ بلور آرزوم مثل حالا ترك نداشت
اگه تو مال من بودي جهنمم بهشت مي شد
قصه ي عشق ما دو تا ، عبرت سرنوشت مي شد
اگه تو مال من بودي مي بردمت يه جاي دور
يه جا که تو ديده نشي نباشه حتي کمي نور
اگه تو مال من بودي ، مي ذاشتمت روي چشام
بارون مي خواستي مي باريد ، ابر سفيد گريه هام
اگه تو مال من بودي برگا تو پاييز نمي ريخت
شمعي که پروانه داره ، اشك غم انگيز نمي ريخت
اگه تو مال من بودي قفس ديگه اسير نداشت
آدما دارا مي شدن ، دنيا ديگه فقير نداشت
اگه تو مال من بودي خيال نمي کنم باشي
پس مي رم و مي کشمت پيش خودم تو نقاشي
خدای عزیزم بیوه زنی هشتادوسه ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی میگذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدید.این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج میکردم. یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کردهام، اما بدون آن پول چیزی نمیتوانم بخرم. هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم . تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن ...
کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد. نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند. در پایان نودوشش دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند ...
همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند. عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت، تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید که روی آن نوشته شده بود: نامهای به خدا !
همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود :
خدای عزیزم، چگونه میتوانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم. با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم. من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی ... البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشتهاند!!...
به شالیزار قلبم باش باران / که می سوزد دلم از خشکسالی . . .
به ادامه مطلب بروید
میخوام بیام کنار تو ، تا یه کمی لوست کنم
اگه کسی اونجا نبود ، یواشکی بوست کنم !
.
.
.
به ادامه مطلب بروید
افراد افسرده خیلی سریع وارد دور باطل میشوند. آنها به دلیل ترس از طرد شدن همواره به طور عمیقتری گرفتار این بیماری روحی میشوند. یکی از راهکارهای مقابله با افسردگی درد دل کردن است، اما نه با هر کس.
به گزارش خبرنگار سایت پزشکان بدون مرز به نقل از دویچه وله، در حال حاضر بسیاری از مردم در سراسر جهان با بیماری افسردگی دست و پنجه نرم میکنند. اما این بیماران معمولا خود تصور میکنند که آنها تنها کسانی هستند که از چنین وضعیت تیرهی روحی رنج میبرند و احساس میکنند که دیگر ارزش این را ندارند که به آنها محبت و توجه شود. آنها در عین حال نگران آن هستند که به خاطر بیماریشان مورد سرزنش قرار بگیرند.
پژوهشی بینالمللی به تازگی نشان داده است که از هر پنج نفر مبتلا به افسردگی، چهار نفر احساس میکنند که بخاطر بیماریشان مورد تحقیر قرار میگیرند. حس عدم پذیرفته شدن در جامعه تردید بیماران را نسبت به خودشان تقویت میکند و آنها وارد دور باطل میشوند.
مبتلایان به افسردگی برای مقابله با این بیماری باید چه کار کنند؟ خانواده، دوستان و همکاران چگونه باید با بیماران برخورد کنند؟
“کریستینه رومل کلوگه” (Christine Rummel-Kluge)، روانپزشک و مدیر انجمن آلمانی حمایت از بیماران مبتلا به افسردگی میگوید: «در مجموع افراد افسرده وقتی که بتوانند در مورد بیماری خود صحبت کنند، به طور واضحی احساس سبکی میکنند.»
اما او تأکید میکند که این راهکار در هر شرایطی توصیه نمیشود.
لزوم حمایت اعضای خانواده
افرادی که دچار افسردگی میشوند، معمولا نمیتوانند بیماری خود را از خانواده و دوستان نزدیک پنهان کنند. غمگینی، بیحوصلگی و احساس کرختی از علائم بارز افسردگی هستند. بیماران معمولا از عدم تمرکز، بیاشتهائی و کمخوابی نیز رنج میبرند.
کریستینه رومل میگوید: «روشنگری از سوی اطرافیان برای مقابله و پیشگیری از رفتار منفعلانه، مهم و تعیینکننده است.»
بدترین اتفاقی که میتواند برای این بیماران رخ دهد، عدم به رسمیت شناختن بیماریشان از سوی اطرافیان است. گفتن جملههایی مانند “بر خودت مسلط باش! همه گاهی حالشان بد است” باعث میشود که بیماران احساس کنند که مورد تحقیر قرار میگیرند و جدی گرفته نمیشوند.
کریستینه رومل میگوید: «گاهی اوقات لازم است به اطرافیان گوشزد کرد که افسردگی یک بیماری است که بایستی مورد معالجه قرار بگیرد.»
مطرح کردن افسردگی در محل کار
اما این روانپزشک آلمانی توصیه میکند که در محیط کار بایستی در مطرح کردن افسردگی کمی محتاطتر بود. زیرا در مواردی که فرد تنها به طور قراردادی کار میکند یا هنگامی که فضای کاری تنشآمیز است، احتمال دارد که بیمار به راحتی کار خود را از دست بدهد. اما اگر فرد رابطهی خوب و دوستانهای با رئیس و همکاران خود دارد، اعلام کردن بیماریاش میتواند بار بزرگی را از روی دوش او بردارد.
هنگامی که بیمار تصمیم به اعلام بیماری خود میگیرد، اطرافیان بایستی آرام بمانند و از برخورد باز او قدردانی کنند. کریستینه رومل میگوید: «باید به این نکته آگاه بود که کسانی که این بیماری را خود تجربه نکردهاند، هیچگاه نمیتوانند وضعیت بیمار را کاملا درک کنند.»
به همین دلیل نصیحت کردن فایدهی چندانی ندارد. بهترین حالت این است که بیمار احساس کند که اطرافیان حداقل تلاش میکنند شرایط او را درک کند و او را جدی میگیرند.
نام روزهای هفته در ایران باستان
آیا میدانستید که در ایران باستان و در آئین پنج هزار ساله مهر(میترائیسم) روز یکشنبه مهرشید نام داشته که منظور از مهر میترا یا مهر خدای بزرگ آئین میترائیسم و معنی شید آفتاب و روشنایی میباشد یعنی
مهرشید روز مهر و آفتاب یا روشنایی بوده و امروزه در تقویم میلادی این روز sunday نام دارد که دقیقا به معنی روز آفتاب میباشد . و اینک بقیه روزهای هفته:
کیوان شید = شنبه
مهرشید = یکشنبه
مه شید = دوشنبه
بهرام شید = سه شنبه
تیرشید = چهارشنبه
هرمزشید = پنجشنبه
ناهیدشید یا آدینه = جمعه
اینک با بررسی ریشه های این واژگان به این برآیند ساده میرسیم:
کیوان شید = شنبه
Saturday = Satur + day
Saturn = کیوان
------------------------------------------------------------------
مهرشید = یکشنبه
Sunday = Sun + day
Sun = خور (خورشید) = مهر
------------------------------------------------------------------
مه شید = دوشنبه
Monday = Mon + day
Moon = ماه
------------------------------------------------------------------
بهرام شید = سه شنبه
Tuesday = Tues + day
Tues = god of war = Mars = بهرام
------------------------------------------------------------------
تیرشید = چهارشنبه
Wednesday = Wednes + day
Wednes = day of Mercury = Mercury = تیر
------------------------------------------------------------------
هرمزشید = پنجشنبه
Thursday = Thurs + day
Thurs = Thor = day of Jupiter = Jupiter = هرمز
------------------------------------------------------------------
ناهیدشید یا آدینه = جمعه
Friday = Fri + day
Fri = Frig = day of Venues = Venues = ناهید
|
مرد درحال تمیز كردن اتومبیل تازه خود بود كه متوجه شد پسر 4 ساله اش تكه سنگی برداشته و بر وری ماشین خط می اندازد .
مرد با عصبانیت دست كودك را گرفت و چندین مرتبه ضربات محكمی بر دستان كودك زد بدون اینكه متوجه آچاری كه در دستش بود شود
در بیمارستان كودك به دلیل شكستگی های فراوان انگشتان دست خود را از دست داد .
وقتی كودك پدرخود را دید با چشمانی آكنده از درد از او پرسید : پدر انگشتان من كی دوباره رشد می كنند ؟
مرد بسیار عاجز و ناتوان شده بود و نمی توانست سخنی بگوید ، به سمت ماشین خود بازگشت و شروع كرد به لگد مال كردن ماشین ..
و با این عمل كل ماشین را از بین برد و ناگهان چشمش به خراشیدگی كه كودك ایجاد كرده بود خورد كه نوشته بود :
( دوستت دارم پدر ! )
روز بعد مرد خودكشی كرد .
عصبانیت و عشق محدودیتی ندارند .
یادمان باشد چیزها برای استفاده كردن هستند و انسان ها برای دوست داشتن .
مشكل دنیای امروزی این است كه انسانها مورد استفاده قرار می گیرند و این درحالی است كه چیزها دوست داشته می شوند .
مراقب افكارت باش كه گفتارت می شود .
مراقب گفتارت باش كه رفتارت می شود .
مراقب رفتارت باش كه عادت می شود .
مراقب عادتت باش كه شخصیتت می شود .
مراقب شخصیتت باش كه سرنوشتت می شود
و اما اینکه هیچ وقت از یادت نبر که در مورد کسی زود قضاوت نکن ...
شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.
عارف به حضور شاه شرفیاب شد.
شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود.
استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: "بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن."
شاهزاده با تمسخر گفت: " من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم! "
عارف اولین عروسک را برداشته و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد.
سپس دومین عروسک را برداشته و اینبار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد.
او سومین عروسک را امتحان نمود.
تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش میرفت، از هیچیک از دو عضو یادشده خارج نشد.
استاد بلافاصله گفت : " جناب شاهزاده، اینان همگی دوستانت هستند، اولی که اصلا به حرفهایت توجهی نداشته، دومی هرسخنی را که از تو شنیده، همه جا بازگو خواهد کرد و سومی دوستی است که همواره بر آنچه شنیده لب فرو بسته "
شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت: " پس بهترین دوستم همین نوع سومی است و منهم او را مشاور امورات کشورداری خواهم نمود. "
عارف پاسخ داد : " نه "
و بلافاصله عروسک چهارم را از کیسه خارج نمود و آنرا به شاهزاده داد و گفت: " این دوستی است که باید بدنبالش بگردی "
شاهزاده تکه نخ را بر گرفت و امتحان نمود.
با تعجب دید که نخ همانند عروسک اول از گوش دیگر این عروسک نیز خارج شد، گفت : " استاد اینکه نشد ! "
عارف پیر پاسخ داد: " حال مجددا امتحان کن "
برای بار دوم تکه نخ از دهان عروسک خارج شد.
شاهزاده برای بار سوم نیز امتحان کرد و تکه نخ در داخل عروسک باقیماند
استاد رو به شاهزاده کرد و گفت: " شخصی شایسته دوستی و مشورت توست که بداند کی حرف بزند، چه موقع به حرفهایت توجهی نکند و کی ساکت بماند ".
داستان زير را آرت بو خوالد طنز نويس پر آوازه آمريكايي در تاييد اينكه نبايد اخبار ناگوار را به يكباره به شنونده گفت تعريف مي كند:
مرد ثروتمندي مباشر خود را براي سركشي اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسيد:
-جرج از خانه چه خبر؟
-خبر خوشي ندارم قربان سگ شما مرد.
-سگ بيچاره پس او مرد. چه چيز باعث مرگ او شد؟
-پرخوري قربان!
-پرخوري؟ مگه چه غذايي به او داديد كه تا اين اندازه دوست داشت؟
-گوشت اسب قربان و همين باعث مرگش شد.
-اين همه گوشت اسب از كجا آورديد؟
-همه اسب هاي پدرتان مردند قربان!
-چه گفتي؟ همه آنها مردند؟
- بله قربان. همه آنها از كار زيادي مردند.
-براي چه اين قدر كار كردند؟
-براي اينكه آب بياورند قربان!
-گفتي آب آب براي چه؟
-براي اينكه آتش را خاموش كنند قربان!
-كدام آتش را؟
-آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاكستر شد.
-پس خانه پدرم سوخت! علت آتش سوزي چه بود؟
-فكر مي كنم كه شعله شمع باعث اين كار شد. قربان!
-گفتي شمع؟ كدام شمع؟
-شمع هايي كه براي تشيع جنازه مادرتان استفاده شد قربان!
-مادرم هم مرد؟
-بله قربان. زن بيچاره پس از وقوع آن حادثه سزش را زمين گذاشت و ديگر بلند نشد قربان.!
-كدام حادثه؟
-حادثه مرگ پدرتان قربان!
-پدرم هم مرد؟
-بله قربان. مرد بيچاره همين كه آن خبر را شنيد زندگي را بدرود گفت.
-كدام خبر را؟
-خبر هاي بدي قربان. بانك شما ورشكست شد. اعتبار شما از بين رفت و حالا بيش از يك سنت تو اين دنيا ارزش نداريد. من جسارت كردم قربان خواستم خبر ها را هر چه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان!!!
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :”متشکرم ” .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد” .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه “خواهر و برادر” . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ” .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت ” تو اومدی ؟ متشکرم”
سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه،دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود:
” تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتی ام … نمیدونم … همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ….
نیمه شبِ پریشب گشتم دچار کابوس
دیدم به خواب حافظ ، توى صف اتوبوس
گفتم: سلام خواجه، گفتا: علیک جانم
گفتم: کجا روانى ؟ گفتا: خودم ندانم
گفتم: بگیر فالى، گفتا: نمانده حالى
گفتم که: تازه تازه شعر و غزل چه دارى
گفتا که: مىسرایم شعر سپید بارى
گفتم: کجاست لیلى ، مشغول دلربایى ؟
گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایى
گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز
گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز
گفتم: بگو زمویش، گفتا: که مِش نموده
گفتم: بگو ز یارش، گفتا: ولش نموده
گفتم: چرا، چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟
گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون
گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟
گفتا: خریده قسطى تلویزّیون به جایش
گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره
گفتا: شده پرستار یا منشى اداره
گفتم: بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل
گفتا: که دست خود را بردار از سر دل
گفتم: ز ساربان گو با کاروان غمها
گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا
گفتم: بکن ز محمل یا از کجاوه یادى
گفتا: پژو دوو بنز یا گلف تُک مدادى
گفتم که: قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى
گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى
گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره
گفتا: به جاى هدهد دیش است و ماهواره
گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد
گفتم: بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى
گفتا که: ادکلن شد در شیشه هاى رنگى
گفتم: سراغ دارى میخانهاى حسابى
گفت: آن چه بود از دم گشته چلوکبابى
تا حالا شده دلت بگیره
از دست غصه دق کنه بمیره
تا حالا شده که محتاج بشی
حتی خدا هم دستتو نگیره
تا حالا شده یه روز بی خبر
عشقت بره بهونَشو بگیری
بفهمی هرچی میگفت دروغ بود
کم بیاری دلت بخواد بمیری
ای خدا زندگیم نقش بر آبه
حال قلب عاشقم بدجور خرابه
قَسَمِت میدم که جونمو بگیری
زنده بودن واسه من عینه عزابه
تو که از حال دلم باخبری
چرا گریه هام نداره اثری
به چه جرمی ای خدا بگو به من
داری آبروی من رو میبَری
تا حالا تنها یه جا نشستی
بی سر و صدا توی خودت شکستی
حس خجالت بشینه رو چهره ات
از اینکه حس کنی اضافی هستی
تا حالا شده چیزی ببینی
دلت بخواد کور بشینی و نبینی
واسه پنهون کردن گریه هات
زیر بارون بدون چتر بشینی