زیبا و زشتش پای توست
تقدیر را باور نکن
تصویر اگر زیبا نبود، نقاش خوبی نیستی
از نو دوباره رسم کن ، تصویر را باور نکن
خالق تو را شاد آفرید آزاد آزاد آفرید پرواز کن تا آرزو زنجیر را باور نکن
اگر باران بودم آنقدر می باریدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم ...
اگر اشک بودم مثل باران بهاری به پایت می گریستم ...
اگر گل بودم شاخه ای از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم ...
اگر عشق بودم آهنگ دوست داشتن را برایت مینواختم ...
ولی افسوس که نه بارانم ...نه اشک ...نه گل و نه عشق...
اما هر چه هستم دوســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتت دارم
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
موقعی که می خواستمت می ترسیدم نگاهت کنم،
موقعی که نگاهت کردم ترسیدم باهات حرف بزنم،
موقعی که باهات حرف زدم ترسیدم نازت کنم،
موقعی که نازت کردم ترسیدم عاشقت بشم،
حالا که عاشقت شدم می ترسم از دستت بدم...
عجب عبارت خوش آهنگ و گوش نوازی است! به خصوص وقتی که از ته دل و با رضایت کامل ادا ميشود. من که مرد هستم، وقتی این دو کلمه را ميشنوم چهرهام باز و روحم شاد ميشود پس حتما خانمها بعد از شنیدن این جمله دو کلمهای «دوستت دارم»، سر از پای نخواهند شناخت و روح لطیف و عشق برانگیزشان به مراتب شادتر خواهد شد. شاید به همین علت است که رسول اکرم (ص) ميفرماید: «اگر مردی به همسرش بگوید دوستت دارم، تا ابد در خاطر او باقی خواهد ماند!» بیشتر زوجها، به خصوص مردها که مغرورترند، علاقه خویش را به یکدیگر ابراز نميکنند و زبان دل را به کار نمياندازند.
آنها احساس ميکنند که همسر فداکار و مهربان خود را دوست دارند ولی خست به خرج داده و از کاربرد و تاثیر عمیق این کلام دلنشین و کوتاه حسن استفاده را نميبرند. اغلب این مردان اعتقادهایی عجیب و غریب دارند! آنان ميگویند: «اگر از همسر تعریف شود خودش را خواهد گرفت! پس لزومی ندارد که آن را به زبان بیاوریم! این ادا و اصولها متعلق به فرنگیهاست.» در مشاورههایی که تاکنون داشتهام به کمتر شوهری برخوردهام که آزادانه و بدون قید و شرط به همسرش اظهار عشق و محبت کرده باشد. همه ميگویند: «همسرم ميداند که او را دوست دارم. مگر نميبیند از صبح تا شب به خاطر او و زندگیمان زحمت ميکشم؟ بچه که نیست تا بخواهم به او بگویم دوستت دارم!» در پاسخ چنین مردهایی ميگویم: زنان با مردان متفاوتند. زنان از دریچه چشم شما به دنیا نمينگرند. آنان به عواطف و علایق انسانی بیش از شما مردان اعتقاد دارند. ریشه عواطف آنها از غذای پر انرژی «دوستت دارم» تغذیه ميشود. زنان از مهر و محبت بی پایان و مادرانه خود، باید دائما کودک دلبندشان را سیراب کنند. آنان باغبانهایی هستند که از شیره جان خویش برای پرورش فرزندانشان مایه ميگذارند پس مرتب تهی ميشوند و نیاز به مهر مضاعفی دارند تا به جای این «خالی شدن»، نیروی از دست رفته را ترمیم و جبران کنند. آنان نیاز دارند که انرژی از دست رفته خود را از منبع دیگری تامین كنند. آقایان عزیز! کجای کارید؟ ! خودشان را ميگیرند یعنی چه؟! شما، زنان را چگونه شناختهايد و چگونه تصور ميکنید که حاضر ميشوید چنین لحنی را برای آنان به کار برید؟ شما نباید به خود حق بدهید تا به این نیمه بشریت، به این چشمه فیاض و زاینده و به وجود آورنده خودتان و سایر ابر مردان دلیر همه تاریخ بگویید که خودشان را ميگیرند! در عصر تکنولوژی نوین، عصر پرواز بلند ایمان، آزادی و آزادگی، به کار بردن جمله خودشان را ميگیرند! به دور از واقع بینی است. این طرز تفکر قدیمیهاست، طرز تفکری که شاید امروز به دلیل یک بعدی بودن آن فراموش شده است. ما حق نداریم کسانی که باغبان «عاطفهها» هستند را با این گونه مطالب برنجانیم. گاهی همین جمله کوتاه و دو کلمهای «دوستت دارم» قادر است تمام خستگی را از تن یک زن بیرون کند و بر میزان مقاومتش در برابر مشکلات بیفزاید. زنان نسبت به این جمله حساسیت شوق انگیزی دارند زیرا این جمله زندگی را برای آنها شیرینتر ميسازد. مردی که در به کار بردن جمله «دوستت دارم» خسیس است، باید بداند که برای خشنودی همسرش مجبور است بهای بیشتری بپردازد. کسی از شما نميخواهد که مرتبا این جمله را تکرار کنید. اتفاقا مردانی که چنین ميکنند، ارزش و احترام این جمله را پایین ميآورند. فقط کافی است مترصد فرصت لازم باشید. اگر در زمان خودش آن را به کار ببرید اثر این دو کلمه واقعا امیددهنده و حیاتبخش خواهد بود. مردانی که دارای چنین تیز هوشیهایی هستند، برای شادی دل همسرشان ميتوانند تلاش کمتری بکنند.
سنگ صبور هم باشید!
نیاز به حرف زدن، درد دل کردن و شکوه و شکایت، مختص زن یا مرد نیست. انسان ذاتا اجتماعی است و نیاز به همصحبت دارد. در بعضی اشخاص این نیاز کمتر و در بعضی زیادتر است. وقتی مرد از سر کار میآيد، نیاز دارد که با همسرش صحبت کند. قصد مرد این است که از موفقیتهایش برای زن حرف بزند و در ضمن اینکه او را به خاطر کامیابیهایش شگفت زده کند و چند کلمه ای هم از همسرش به عنوان تشویق و تایید بشنود. وظیفه زن ایجاب ميکند که در این گونه مواقع سراپا گوش باشد و حتی اگر توانست بچهها را هم تشویق به گوش دادن کند. همسری که نسبت به افکار، عقاید وايدههای شوهرش بیاعتناست، باید هر چه زودتر در تفکرات خود تجدید نظر کند. حرف زدن مرد یک حسن دارد و یک عیب. حسن مطلب در این است که زن را در جریان کارهایش قرار ميدهد. در این صورت ممکن است زن هم کمکی به حل مشکلاتش بکند ولی عیب کار از جایی شروع ميشود که مرد بخواهد جزئیات کارها را به اطلاع زن برساند و زن هم مایل باشد که در همه کارها، نقش راهنما و ناصح را بازی کند. به خصوص زنهای کمالطلبی که طالب موفقیت در همه زمینهها هستند و مایل نیستند شکستی داشته باشند، یعنی شکست را یک فاجعه تلقی ميکنند. چنین زنانی در این مورد خیلی صدمه ميبینند. زنی که مایل نیست در زندگی خودش و شوهرش حتی یک نقطه ضعف را ببیند، حاضر هم نیست شاهد ناکامیهای شوهرش باشد بنابراین به شدت ناامن و مضطرب ميشود. خانمهای محترم، باید بدانند وقتی مردی حرفهایش را با زنش در میان ميگذارد، قصد دارد که با او حرف بزند و ضمن درد دل، تایید زنش را بگیرد نه اینکه راهنمایی بخواهد یا صورت او را برآشفته و نگران ببیند. یک زن با هوش، در این گونه مواقع، فقط مانند گوش ميماند!
ماجرای لیلی و کامران
لیلی پیش من شکایت ميکرد که همسرش کامران، حرفهایش را با او در میان نميگذارد و از کارهایی که در شرکتش انجام ميدهد او را بی خبر ميگذارد ولی در عوض برادر کامران که با شوهرش شریک است، تمام مسائل شرکت را با همسرش در میان ميگذارد. از لیلی پرسیدم شوهرتان از ابتدا هم کم حرف بود و مایل نبود از کارهایش شما را با خبر کند یا اخیرا اینطور شده است؟ لیلی با اعتراض گفت: «اگر از اول این طور بود که دلم نميسوخت. این دو سه سال اخیر است که هیچ حرفی به من نميزند.» با این گفته متوجه شدم که حدسم درست بوده است. زن کاری کرده که مرد شرطی شده است و دیگر حاضر نیست چیزی به او بگوید. وقتی کامران را دیدم و از او پرسیدم چرا همسرتان را در جریان کارها قرار نميدهید، در جوابم گفت: «هر وقت مطلبی را با او در میان ميگذارم، تا چند روز دست از سرم برنمیدارد و دائم ميپرسد، این کار چطور شد؟ آن کار چطور شد؟ یکدفعه به او گفتم هفته دیگر یک چک درشت دارم که باید بپردازم. او دیگر خواب و خوراک نداشت. پیوسته نگران بود که مبادا نتوانم وجه چک را بپردازم. در حالی که من ميدانستم تا موعد پرداخت چک، پول به دستم ميرسد و مشکلی پیش نميآید. در سایر زمینهها هم هر وقت به او مطلبی ميگویم، مثل خانم معلمها شروع ميکند به نصیحت!»
خانه آرمانی